در این فضا سعی شده در کمال ایجاز و اختصار و با نگاهی نو و جدید به بررسی مسائل اطراف پرداخته شود. شاید اگر من رنگ عمل به نوشته ها بزنم و با وجودم قلم بسایم بهتر شود. دعا کنید
زندگی خصوصی معنیش این نیست که در چاردیواری خانه اتفاق بیفتد. شما میتوانی توی خیابان زندگی خصوصی داشته باشی. بوسیدنِ کسی که دوستش داری توی خیابان جزء زندگی خصوصیست، اکتی بهنام بوسیدن وجود دارد، مسئله غیرعادی نیست، شاید برای فتیشزدههایی که رائفیپوروار در هرچیزی دنبال المانهای توطئهگری میگردد «تحریککننده» باشد، ولی برای ما آدمهای عادی نیست. اگر مسائلی اینچنین عادی، موی پریشان یک زن، لاک ناخن یک زن، برای امثال شما حمل بر حضور شیطان میشود، این از توهمات ذهن بیمار شماست. اصولا ذهنِ جنسیتزده، ذهنی که اولین طبقهبندیاش جنسیست، ذهنی که نمیتواند طبقهبندی دیگری را مقدم بر این بر واقعه اعمال کند، آن ذهن است که بیمار است.
زندگی عادی مردم به «شما» و امثال شما هیچ ربطی ندارد. آدمها تا وقتی که به کسی آسیب نزنند میتوانند در جایی که متولدشدهاند آزادانه زندگی کنند و نه شما و نه هیچ مزدور دیگری تعیینکننده مرزهای زندگی خصوصی نیستید. مسئله ابدا «نسبی» نیست. یک پوشش عادی که پیچاندنِ خود در هزارتو نباشد، یک ذهن سالم را متوجه نبودِ امنیت روانی نمیکند. یک بار که آدمها در آن بنوشند امنیت شما را خدشهدار نمیکند، شما میتوانید هرگز پا به آنجا نگذارید و فرزندانتان را هم، اگر تواناییاش را دارید، طوری تربیت کنید که آنجا پا نگذارند.
مردم طفیلی بچههای شما نیستند، اینجا هم فقط سرزمین شما نیست که یک عمر زندگی را از بقیه بگیرید که پسانداختههای شما طوری که میخواهید بزرگ شوند. شما هم فقط به زعم خودتان حقاید.
البته که این تمام تعریف آدمها از آزادی نیست. این کمترین مرحله آزادانه زیستن است. و آزادی در مرحله بعد در این سطح، وقتیست که چیزهایی ابتدایی مثل پوشش و رفتارهای عادی انسانی، به سطحی از بدیهیبودن برسند که ذهنی را به خودشان مشغول نکنند، که شما، و «حکومت» موردنظرتان، سالهاست جلوی این روند عادی را گرفتهاید.
شما مسئول هدایت کسی نیستید. مسئول زندگی کسی نیستید. تنها بیان و مکتبِ تبیینکننده روش زندگی هم نیستید که گمان کنید میتوانید برای خوشایند خودتان یا خدایی که آفریدهاید مکاتب دیگر را نادیده بگیرید.
قبل از هرچیز، باید این را در مغزتان فرو کنید، که اینجا «فقط» سرزمین «شما» نیست. شما در هیئات خودتان باشید، دیگری در بار خودش، ما در کتابخانههایمان، کسی هم در خانهاش. «زندگی» یک امر «عادی»ست. زندگی ایدئولوژی نیست. کسی بیشتر به اعمال ایدئولوژی بر زندگی ساده انسانی علاقه ندارد. آدمها میخواهند بهسادگی زندگی کنند، دوچرخهسواری بچههایشان را ببینند، در عشقهایشان شکست بخورند، فلسفه ببافند و کتاب بخوانند در ریاضیات و زیستشناسی غرق شوند و چیزی به دنیا اضافه کردهنکرده، بمیرند.
و این، به شما، و به سردمداران شما، هیچ، ربطی،
ن
د
ا
ر
د
.
این چیزیست که باید توی کلههایتان فرو کنید.
تقریبا مطمئنم از کامنتی که گذاشتهام پشیمان خواهم شد. اذهان شما کمترین آشنایی با منطق و اصول منطق ندارد. شماها سرتاپا مغلطهاید و گفتگویی ابدا با شما شکل نمیگیرد.
این هم یکی از مغلطههای امثال شماست: لحن آرام نشانه حقانیت، و لحن تند نشانه اشتباهبودن است.
پاسخ:
سلام وادب
ممنون از محبت شما
ممنونم که وقت گذاشتید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.