صدای عاشقان حتما به گوش یار می آید
صدای زائر خسته به چشم تار می آید
پ . ن
با تاخیر بابت زیارت هفته پیش
- ۰ نظر
- ۱۶ تیر ۰۰ ، ۱۸:۱۳
صدای عاشقان حتما به گوش یار می آید
صدای زائر خسته به چشم تار می آید
پ . ن
با تاخیر بابت زیارت هفته پیش
همیشه گفته اند سکوت علامت رضاست
حالا نزدیک ولادت حضرت مهربانی ها فقط سکوت می کنم تا هدیه ام را بگیرم
صبح ملکوت بود و من بودم و تو
دل محو قنوت بود و من بودم و تو
ای کاش پس پنجره فولاد ت
یک لحظه سکوت بود ومن بودم وتو
حج برا اغنیا است
برا ما ایرای ها که خودمون رو فقیر درگاه ربوبی می دونیم
حقمون حج فقراست
دوباره کفتر بی پر پر از تلاطم شد
دوباره گنبد زردت شبیه گندم شد
چند روز پیش برای دوستم نوشتم از اذن دخول امام رضا
چقدر با اجازه گرفتن از او ناخواسته اشک ریخته ام
سلامم را با اشک ها جواب می دهد
صدایم روی می شنود
مرا می بیند
و بگذریم
این خانواده همه شان نور واحدند
و وقتی اذن می گیری از خدا و رسول رخصت برای ورود می خواهی
و هربار می خوانم یاد وقتی می افتم که بی اجازه قصد ورود به خانه ی پسر عموی مادر را کردند...
اگر مسیحی ها به این می بالند که پیامبرشان هنگام تولد سخن گفت
دختر پیامبر ما را ندیده اند
هم قبل از تولد صحبت می کرد
هم هنگام تولد
قبل تولد مادرش را دلداری می داد
بعد تولد با گفتن شهادتین به این دنیا پا نهاد
بی ربط نوشت:
البته بی ربط به مطلب بالاست و با ربط به زهرایی هاست چون حرف خداست
آیه 85 سوره ی نساء
هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد
او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت
ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را
نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی
توانا و نگهبان است.
شعرم:
در این مشهد که من رفتم
هوا هم خوب گریان بود
کنار صحن جمهوری
کسی در سیل باران بود
***
کنارش لحظه ای رفتم
درون چشم او دُر بود
نمی دانم چرا؟، شاید
حواسش غرق چادر بود
***
میان حال او رفتم
برایش روضه ای خواندم
صدایم را عوض کردم
برایش حرفه ای خواندم
***
به او زهرا نظر دارد
که اشکی این چنین دارد
به او گفتم که مادر، در...
نزن مادر جنین دارد
***
حسابی حال او خوش بود
حسابی چشم او تر بود
حسابی سینه اش پر بود
گمانم پور مادر بود
باز هم کبوتری قصد پرواز کرده
پس
دلم به سویت به پرواز در آمد
خدا پشت و پناه همه ی کبوترها
طبیعی است که این مطلب باید برود به سمت جایگاه خودش
این مطلب می رود به هشت یا بهتر بنویسم بهشت
سلام حضرت سلطان
به حجره رسیدی
با عبای خاکی
انگار در کوچه اتفاقاتی افتاده بود
نگو که یاد مادر نبودی