میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

در این فضا سعی شده در کمال ایجاز و اختصار و با نگاهی نو و جدید به بررسی مسائل اطراف پرداخته شود.
شاید اگر من رنگ عمل به نوشته ها بزنم و با وجودم قلم بسایم بهتر شود.
دعا کنید

پیام های کوتاه
  • ۱ فروردين ۹۹ , ۱۳:۵۹
    بهار
  • ۲۹ اسفند ۹۸ , ۱۴:۴۱
    شفا
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۳/۰۴/۱۱
    سگ
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۹ خرداد ۹۸، ۱۳:۲۶ - مینا
    عالی
  • ۲۲ مرداد ۹۷، ۱۸:۳۲ - باران
    ...
پیوندهای روزانه

۲۴۳ مطلب با موضوع «کربلایی ها» ثبت شده است

نگاه یک اسدزاده شبیه شیر در صحرا

دو چشمش مست از یار و نگاهش غرق در مولا

به روی دست او بوسه ز لب های علی بود و

الا یا ایها الساقی ادرکأساً و ناولها

به تاب جعد مشکینش همه مجنون، همه شیدا

که او شیرین ترین فرهاد و لیلاتر ز هر لیلا

دو دستش چون یداله و نگاهش هم که عین اله

و عین چشمه جوشان شبیه موجی از دریا

به وقت جنگ در صفین صف دشمن به هم لرزید

ز چشمش مالک اشتر چنان ترسید در آنجا

بلی عباس حیدر هست، نگاهش هم چنان حیدر

و سلمان می شود سلمان به شرط لطف این آقا

عموی اکبر واصغر، عموی حضرت قاسم

اخ الزینب، چنان محسن  برای حضرت زهرا

به وقت فضل بخشنده به وقت جنگ رزمنده

ابوفاضل، اباالقربة، برای تشنگان سقا

خلاصه کربلا، بلوا، کفیل زینب و حوراء

تمام هست خود را داد، سری شد بین آن سرها

  • میم شین

خواهری جای مادری بوسید

چه قدر بوسه در گلو داری

قحط آب است ولی کمی خونست

شکر حق که تو وضو داری

***

بعد اکبر چقدر بی تابی

بعد سقا چرا شکستی تو

دل زینب پر از تلاطم شد

گره معجرش که بستی تو

***

ذوالجناحت نمی رود چون که

دخترت گرفته ست راهش را

بوسه می زنی او را، صورتش

معجر و چادر سیاهش را

***

السلام علیک یا مظلوم

همچو ناجیه پر غم و محزون

گونه هایت به خاک غلتیده

مثل بسملی شدی در خون

***

ساعت حدود سه ته گودال

مادری می رسد سراسیمه

ساعت حدود سه ته گودال

می نشیند به روی این سینه

***

و شمر جالسٌ علی صدره

پیش چشمان مادرش زهرا

دست قاتل به لرزه افتاده

نامنظم بریده رگ ها را


مادر رسید و پیش چشمانش

ساعت حدود سه ته گودال

و شمر جالس علی صدره

ساعت حدود سه زبانم لال

***

دست قاتل به لرزش افتاده

خنجرت که نمی برد ملعون

السلام علیک یا عریان

السلام مرملُ در خون

  • میم شین

اشک چشم من سرازیراست

گریه ام برای اصغر نیست

درد تیری که اصغرت دیده

به خدا از رباب بیشتر نیست

سنگ این مردمان پلید

می خورد به سر رباب از بام

دعا می کنم برای رباب

جان دهد قبل کوفه و شام

یاد دندان اصغرش افتاد

آن زمان که سفیدی اش را دید

تکه نانی نبود تیری خورد

حرمله خنده ی علی را چید

نکند که رباب گریه کند

شیر سینه دوباره جوشیده

با خودش زیر لب می گفت

حنجرش را چرا نبوسیده

 

  • میم شین

عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها

دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها

تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو

و قاسم میل میدان دارد و  مولا تک و تن ها

خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر

به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها

میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من

و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها

خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم

ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها

دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم

همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها

به دورش حلقه زد دشمن شبیه کوچه شد میدان

چهل تا مرد و یک زهرا، به رویش راه بستن ها

قد قاسم چه سروی شد، به ساقی حرم رفته

عسل می بارد از لب ها چه شیرین است مردن ها

 

  • میم شین

دم گودال چشممان افتاد

تکه سنگی به سر اصابت کرد

دست من را رها بکن عمه

به عمویم کسی جسارت کرد

قلب عمه پر از تلاطم شد

تیر دشمن دوباره آماده ست

دست من را رها بکن عمه

نذر کردم برای او یک دست

من به یاد مدینه افتادم

پدرم بود و مادرم زهرا

دست مردی چنان به زهرا خورد

پدرم مردو زنده شد آن جا

عمه من فکر رفتنم هستم

از عمو یک بغل طلب دام

دست من را رها بکن عمه

یا عمو یا عمو به لب دارم

دست من را بگیر ای آقا

سر و دستم فدای حنجر تو

دشمنانت چقدر بی رحمند

تکند بعد من به دخترت تو

  • میم شین

گره نگشا تا از گره هایم

زندگی ام به تو گره خورده

من فدای آن دل پر مهر

دل من را همین دلت برده

زندگی من فدای شما

عون من فدای اصغر تو

جان به کف برایتان هستیم

این محمد فدای اکبر تو

فکر و ذکر محمدم هستی

اشک چشمش برات می ریزد

اذن میدان بده به این طفلان

عون من بی شما که می میرد

من سپرده ام به این طفلان

که حسینم چه مادر هست و

اذن میدان اگر ندادی تو

اسم زهار چه محشری هست و

درد من را کسی نمی داند

خواهرت بعد کربلا هردم

زیر لب به گوش خود می گفت

بچه ها را چرا کفن کردم

من حسینم کجا کفن دارد

من فدای آن تن عریان

اشک چشم من سرازیراست

من فدای آن لب عطشان

 

  • میم شین

من که شک کرده ام به چشمانم
که چگونه تو را نمی بیند
دخترت به بوسه محتاج است
بوسه ای از لبت نمی چیند
ال س لا م عل یک یا م ظ ل وم
من زبانم به لکنت افتاده
گوشواره به روی گوشم نیست
زجر ملعون به دخترش داده
روی ناقه نشسته بودم که
 دشمنت رسید و هی هل داد
من کجا شکل پیرزن هستم
تازه دندان شیری ام افتاد
سر بازار دیدنی بودیم
جشن و هلهله ها به پا کردند
بین کوچه پس کوچه ها مردم
خارجی مرا صدا کردند
به کسی من نگفته ام جز تو
ماجرای سکینه را بابا
دلقکی میان بزم شراب ...
عمه جان مرد و زنده شد آن جا

  • میم شین

با چه حالی رسانده ام خود را
به محرم به بزم یا زهرا
السلام علیک یا مظلوم

السلام علیک یا مولا

در فراق امام خوبی ها

پای روضه همیشه بی تابم

روز روشن تو را نمی بینم

در فراقت چگونه می خوابم

گریه با من نبود می مردم

اشک روضه مرا نجاتم داد

اربعین سال قبل آقا

اشک روضه مرا براتم داد

شب اول بیا و طوفان کن

بعد سقا چگونه بلوا شد

با زبان رقیه می خوانی

سر یک گوشواره دعوا شد

...

دختر حرمله چه مغرور است

به من از روی بام دف تکان می داد

او خبردار شده یتیم شدم

پدرش را به من نشان می داد

 

 

  • میم شین

عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها

دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها

تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو

و قاسم میل میدان کرد که مولایش تک و تن ها

خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر

به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها

میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من

و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها

خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم

ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها

دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم

همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها


دعا کنید بشه ادامه داد ...


  • میم شین

در این ماه صیام آقا، میان بزم یازهرا

فقط ذکر فرج گویم، کجایی دلبر دل ها

زبان روزه دارانت فقط ذکر فرج گوید

ببین پیر خراسانی شده تنهاترین تنها

به فرهنگ زمین خورده، به چی دل خوش کند اصلاً؟

دل دریایی رهبر چرا طوفان شده حالا

سلیمان زمانی و برایت روضه می خوانم

تو قاسم داری و اما امان از روز عاشورا

***

قد یک نوجوان اصلاً چرا هم قد سقا شد؟

سر قاسم به روی نی، میان خیمه دعوا شد


چدر تنهاست رهبر ...


  • میم شین

ام المصیبت اشک تو پایان نمی گیرد چرا؟

این زندگی با گریه ها سامن نمی گیرد چرا؟

با یاد اکبر گریه اکن، با یاد اصغر گریه کن

این دار فانی بر شما آسن نمی گیرد چرا؟

هنگام جوع و تشنگی، وقت اسارت، بچه ها

اصلاً رقیه دخترت یک نان نمی گیرد چرا؟

یاد خرابه عمه جان حتماً خرابت می کند

قلب و لب و سر، دست و پا ها جان نمی گیرد چرا؟

تو می روی سجاد تو می ماند و اشک مدام

درد برادرزاده ات درمان نمی گیرد چرا؟

اعتکاف - نوروز 98

  • میم شین

شبیه تشنگانیم و به دنبال نم دریا
همه دنبال این دنیا و ما هم در پی زهرا

غم زهرا ولی بود و علی همدرد زهرایش
چرا مهدی نمی آیی؟ چرا ای یوسف زیبا

شبیه قرص ماهی و شبیه حضرت سقا
شنیدم که تو می آیی شب عباس و تاسوعا

دو دستم از ادب بر سرکه می آیی در این هیئت
تو می آیی و می سوزی و می خوانی برای ما

خدا رحمت کند آن کس که گریان عمویم شد
شنیدم که تو می گفتی عمویت عصر عاشورا

سر و دست و تن و چشمش به شکل خارپشتی شد
رسیده از مدینه تا کنار علقمه زهرا ...

  • میم شین

نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان است
نگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان است

دل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانم
کسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان است

دلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرا
بیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران است

بیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواند
بیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان است

عسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زاده
به دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است

  • میم شین

شب سوم شده آقا کجایی یوسف زهرا
کجایی ای بیابان گرد، کجایی حضرت تنها

دل من تنگ دیدارت، دل من خسته از هجرت
زمینم می زند دوری، زمینم می زند دنیا

غم هجرت مرا کشت و بیابان پرورم کرد و
پر پرواز من هم سوخت شبیه عصر عاشورا

پدر رفت و عمو رفت و رقیه یکه و تنها
عدو و اسب و گودال و رقیه خیره به تن ها

سرش یک معجر پاره، تنش یک دامن خونی
به دنبالش عدو بود و رقیه در دل صحرا

شبیه کوچه شد صحرا و قنفذ می رسد از راه
رقیه ناله زد فضه! شبیه حضرت زهرا

  • میم شین

نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان است
میان سفره ما هم به لطفت تکه ای نان است

دل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانم
کسی که فکر مولا نیست به وقت مرگ نادان است

دلیل اشک چشم ما، عزیز و یوسف زهرا
بیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران است

بیا که کاروان آمد، بیا که خیمه بر پا شد
بیا آرامش دل ها بیا که وقت طوفان است

ببین که حاج علی اصغر، رسیده خسته از راه است
ببین که عصر عاشورا شبیه عید قربان است

رسیده کاروان حج، به زیر لب حسین می گفت
به قرآن ما مسلمانیم و زینب هم مسلمان است

زمانی می رسد زینب به  دنبال علمدار است
به دورش دشمنان خندان، ولی زینب چه گریان است

  • میم شین

رسیده سال نو اما خبر از یار دیرین نیست
میان جمع این محفل به جز این داغ سنگین نیست

در این دنیای بی رحمی کسی لیلا نمیفهمد
در این شهر جنون افزار کسی فرهاد شیرین نیست

کسی در شما ما دیگر پی چشمان طاهر نیست
چرا در شهر ما دیگر خبر از ابن سیرین نیست

زمانی روضه های ما شبیه زندگانی بود
شبیه هادی و همت، کسی فکر غم دین نیست

در این عصر یخی آقا، بیا بخشنده گرما
برایت روضه می خوانم دلی مثل تو غمگین نیست

چرا در عصر عاشورا همه با ترس می گفتند
چرا سالار و ثارالله سوار اسب و این زین نیست

  • میم شین

تا که اسبی از کنارم می رود

بوی بابا از نعل هایش می رسد

  • میم شین
حال قمر را جز منجم ها نمی دانند
اصلاً گرفتن روز روشن علتش چیست؟
  • میم شین