سیاست

بازی سیاست است
یا
سیاست بازی است
به هر حال دایی بازیچه شد...

سید خراسانی

ولی نعمت ما شد امام رضا
و امام رضا هم ولی نعمتی از خراسان به ما ارزانی داشت

کوشش

چقدر در کشاکش کوفه و شام کوشید برای معجرش
اما معجر کشیده شد

سن تکلیف

علی اصغر چند سال زودتر به سن تکلیف رسید

دست برداری

حسین کشته شد تا مردم از حرام دست بردارند

حرام

وقتی یک شهر حرام بخورد
اتفاقی نمی افتد یک نفر تیر بخورد

خم می

سر خم می سلامت...
برای سلامتی حضرت سید علی حمد و صلواتی هدیه کنیم

مراعات

مراعات چشمان ما را بکن

طاقت بیماری و روی تخت دیدن شما را ندارد

بی رهبری هرگز

این زندگی را من نمی خواهم

بی رهبرم، بی رهبرم هرگز

گوربابای زندگی

آقا که مریض باشد
گور بابای زندگی

حر گونه

حر می شوم

حرمم ببر

مادرم مادر توست

حالا با خودت

خواستی بگو مادرم عزادارم شود

در کنار تو مردن آرزوی من است

نیاز به خرابه

تاول که زد

همه اش ترکید

اما هنوز بغضش...

برای شکستن بغض خرابه ای نیاز است

د ل ی ل

دلیل بی دل شدنم دلدادگی است

دیش

نان نداشت بخورد
اما با تلاش بیشتر پول روی پول گذاشت
و نهایتاً یک دیش و رسیور خرید
و خودش را به گندم که نه به ارزنی فروخت

بی جنبگی

آن قدر من من دارم که تو را رقم نمی دانم

بی جنبگی یعنی این

بی آبی

عجب عجیب است قصه ی آب و یخ
بعضی ها هم خاک به سرشان می ریزند از بی آبی

زندگی تا ته

می گفت در گپ و گفت و تعارفات که:

تا آخر عمرت زنده باشی!!!

تعریف قطار

قطار یعنی وسیله ای که مرا به مشهد زیاد می برد