میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

در این فضا سعی شده در کمال ایجاز و اختصار و با نگاهی نو و جدید به بررسی مسائل اطراف پرداخته شود.
شاید اگر من رنگ عمل به نوشته ها بزنم و با وجودم قلم بسایم بهتر شود.
دعا کنید

پیام های کوتاه
  • ۱ فروردين ۹۹ , ۱۳:۵۹
    بهار
  • ۲۹ اسفند ۹۸ , ۱۴:۴۱
    شفا
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۳/۰۴/۱۱
    سگ
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۹ خرداد ۹۸، ۱۳:۲۶ - مینا
    عالی
  • ۲۲ مرداد ۹۷، ۱۸:۳۲ - باران
    ...
پیوندهای روزانه

قطعه ای از مقطعات اهل بیت -سلمان محمدی

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۴۱ ب.ظ
به نام خداوندگار سلمان
سینش سینه ای بود مالامال از سوز عشق و سر خم به نشانه ی تسلیم
لامش لای نهی و نفی به همه ی غیر خدایی ها
میمش مردانگی و ایستادگی حتی در مقام بردگی
الفش آرزوهایی بود که تحقق یافت
نونش نان جویی بود که حتی در دوران اسیری اش هم فرق نکرد
پی حق مسیری را پیمود تا از اصفهان به سرزمین حقیقت در کنار جضرت احمد برسد
مسیری که سال ها باید طی می شد و سرانجام شد
نشانه ها را در مرد عرب دید
آخرین نشانه میان شانه ها، خال و مهر نبوت بود که دید
دید و مرید شد
دید و به مرادش رسید
آن قدر در مسیر حق کوشا بود و کوشش کرد که شد زمان آن که بنامندش منّا
روزبه آن روزها و سلمان این روزها بهترین روزهایش را در کنار خاندان پاک رسول سپری کرد
خاطره ی خندقش شده افتخاری برای هر ایرانی
اما کم کم فصل بهار زندگی او با رسول گرام اسلام با رسیدن فصل برگ ریزان پیامبر به زمستان و سردی می رسد
و حالا اوست و داغ نبود مراد و زیر پا گذاشتن وصایای او و شروع سکوت او
در این سردی سکوت و به دستور علی دست بیعت می دهد تا اسلام بماند
زمان حکومت خلیفه ی دوم و به دستور او و به توصیه ی علی فرماندار مدائن می شود
می رود و می داند که دیگر باید بماند و برگشتی در کار نیست
میان راه به جایی می رسد و می پرسد و می شنود نام آشنای کربلا را
و خوب خون گریه می کند از حادثه ای قریب برای یک غریب
و حالا با تنهایی
غم رسول، غم ام الرسول حضرت صدیقه طاهره و غم فراق از مدینه و علی
روزها می گذرند و حادثه ها می آیندو انتظار فرج را با صوتی از سینه ی قبرستان به پایان می برد
نماز می گزارد و آماده ی رسیدن مهمانی از مدینه می شود
مهمانی که نماز نخستین را در مدینه خواند و چشم بر هم زدنی آمد به مدائن تا همچون حضرت رسول و حضرت صدیقه سلمان را نیز به گهواره ی خاک بسپارد
می سپارد و به او می سپارد که به روسل بگوید که امتش چه بر سر او آوردند
  • میم شین

نظرات (۷)

  • آمنه میلان
  • عالی بود... بی نظیر
    پاسخ:
    بی اندازه ممنون
  • میلاد فرضی زاده
  • احسنت ...
    پاسخ:
    خواهش
  • محمد علی مرادی
  • سلام
    قشنگ بود
    پاسخ:
    سلام
    قربون شما
    سلام
    خیلی خوب بود:)
    پاسخ:
    سلام
    نظر لطف شماست
  • ســوز ستان
  • سلام بسیار عالی. نمی دونم چرا انقدر کم به این شخصیت های والا پرداخته می شه . به جاش روزی ده تا نوشته به کتیبه کورش اضافه می کنن و راهی کوچه های نت می کنن!




    پاسخ:
    ُسلام
    تشکر بی بدیل برای توجه ویژه تون
    اگه قرار به افتخار باشه سلمان افتخارِ، مادر امام سجاد افتخارِ
    نه هر ...
  • خادم رسانه
  • با سلام با قرار دادن صوت های هفتگی به روزیم.
    ryazahra.biog.ir
    واحد رسانه
    پاسخ:
    سلام
    موفق باشید
  • خادم الزهرا
  • عالی عالی عااااااااااااالی. ..
    عاشق صداتونم...
    پاسخ:
    قربون همه طرفدارام

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">