- ۲ نظر
- ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۳
نگاه یک اسدزاده شبیه شیر در صحرا
دو چشمش مست از یار و نگاهش غرق در مولا
به روی دست او بوسه ز لب های علی بود و
الا یا ایها الساقی ادرکأساً و ناولها
به تاب جعد مشکینش همه مجنون، همه شیدا
که او شیرین ترین فرهاد و لیلاتر ز هر لیلا
دو دستش چون یداله و نگاهش هم که عین اله
و عین چشمه جوشان شبیه موجی از دریا
به وقت جنگ در صفین صف دشمن به هم لرزید
ز چشمش مالک اشتر چنان ترسید در آنجا
بلی عباس حیدر هست، نگاهش هم چنان حیدر
و سلمان می شود سلمان به شرط لطف این آقا
عموی اکبر واصغر، عموی حضرت قاسم
اخ الزینب، چنان محسن برای حضرت زهرا
به وقت فضل بخشنده به وقت جنگ رزمنده
ابوفاضل، اباالقربة، برای تشنگان سقا
خلاصه کربلا، بلوا، کفیل زینب و حوراء
تمام هست خود را داد، سری شد بین آن سرها
چقدر حرف نگفته میان کم حرفی ست...
خیلی وقت بود ننوشته بود
وبلاگم رو باز کردم ولی هر کار کردم جز این یه مصرع هیچی نتونستم بنویسم
صدای عاشقان حتما به گوش یار می آید
صدای زائر خسته به چشم تار می آید
پ . ن
با تاخیر بابت زیارت هفته پیش
پول برق را باید بدهیم، پول آب را جدا پول گاز را باید بدهیم دوبله پارک نکنیم و دیگر هیچ…
پ. ن
تو این هوای گرم و نبود سو (اب) و برق و با وجود سو در مدیریت دم این مسئولین گرم
دارید یه کاری می کنید که دلمون براتون تنگ نشه با خیال راحت برید
تشکر
خدا به حال ما بصیر است
بستن
از شنبه بنا به دستور ستاد مبارزه با مردم
فقط بستنی ها رو می خورم
غرور دارم
در عدم
آن قدر با شکوه و فرّ ور رفتم با دین
تا فروردینی شوم
آب می خورد
قصه عاشقی ما
از همان رود
دم موج موهات
(جاده چالوس - روستای امامزاده حسن (حسنکدر) - نوروز 1400)