خانه ی زهرا

می گفت در انجیل خوانده که پیامبر اسلام زیاد ازدواج می کند

ولی نسلش کثرت ندارد

و از نسل او دختری می آید

دختری پر از برکت

و دخترش جایگاه و خانه ای دارد در بهشت

به دور از همه ی گزندها

---

تبریک نوشت:
کثرت مهم نیست
کوثر مهم است
کوثر که باشی کسی از نسلت می آید که علم را می شکافد
کوثر که باشی پدرت به جابر می فرماید که سلام به فرزند کوثر برساند
کوثر که باشی پسرت محمد می شود
کوثر که باشی باقر به دنیا می آید

لیلاوار

قریب به ده سال زندگی در خانه ی علی حاصلش 4 فرزند بود

متأسفانه یکی را از قلم به اجبار و زور انداختند

زندگی این زن و شوهر پر از عشق بود در نداری

و فرزندانشان پر از عشق بودند در نداری

و عشق پر بود از دارایی این ها

و در این عشق این خانواده لیلاوار همه را مجنون کردند

---

پ ن :
قصد داشتم بیشتر بنویسم ولی بسنده می کنم به همین چند خط

تلنگر

اگر بخوانی خواهی دانست که چرا اکنون هستی
اصلا دلیل هستی از هستِ زهراست
و فاطمه ای که معصومیت معنایش را از او وام گرفته
و بهشت بی تاب دیدن اوست
به همسرش می گوید که بعد از رفتنش از دنیا بازهم به دیدار او بیاید
البته بر سر قبر
البته پنهانی
بر سر قبری که نهان نیست
و هان بدان که آن بانو هم امیدش به زیارت قبرش توسط این و آن است

---

شادی روح مطهر حضرت مادر که احتمالاً قدری به یاد قدرش افتادید و نمی دانید که قبرش همچون شب قدر کجاست فاتحه ای قرائت کنید البته همراه با صلوات بر پدرش

حمد به خاطری بی حرمیِ مادر

حمدو ثنا و سپاس واجب است بر من، بر تو و بر هر من و تویی که ما می شویم
و در ما بودنمان مادری هستیم
حمد و ثنا و سپاس از حضرت باریتعالی که مادر را پنهان کرد
تا شاید عده ای به فکر بیفتند که چرا قبر بزرگ بانوی عالم ناپیداست
جواب را در گذشته پیدا می کنی
و جواب زیباتری هم این روزها پیدا می کنی
اگر کمی بی خردی حکومت وقت آن منطقه را ببینی
الحمدلله که مادر حرم نداری

رو گرفتن

نابینا بود
و تو بینا
و تا دیدی که تو را نمی بیند
راستی چرا بازهم رو گرفتی؟
و دلیل تک بودن تو همین هاست
تو تنهاترین مادر ابرها هستی

---

شب جمعه نوشت:
حالا که از رو گرفتن تو از مرد نابینا نوشتم
یادم افتاد زینبت هر چه کرد از مردهای کوردل(سه نقطه)

فهم فاطمه

ما فاطمه را نفهمیدیم

فاطمه را باید از پرتغالی هایی پرسید که برای رسیدن به معبد فاطیما به روی پا که نه، به روی زانو قدم می زنند

شاید قسمتی از نور فاطمه آن جا هم دفن شده باشد

ما فاطمه را نفهمیدیم

---

جدا نوشت:

یه طرح جدید:

یک قدم از شک عبور کنی
الف قامت یار تو را به اشک وا می دارد

دنیا

دنیا!
بدان
حجاب مانع پیشرفت نمی شود
فاطمه، مادر ما با حجابش شد برترین زن عالم
و بدان
مادر ما با حجابش پای کلاس درس می رفت و به شاگردانش درس می داد
و تو چه می دانی که حجاب بعنی چه؟
و تو چه می دانی که مادر یعنی چه؟
و تو چه می دانی که زن یعنی چه؟
و تو چه می دانی که زندگی یعنی چه؟
و تو چه می دانی که دانستن یعنی چه؟
برو
برو و با بی بندو باری های خود خوش باش

---

پ ن:
اگر تند بود، از همه ی دنیایی هایی که فارغ از این ماجرا هستند و در جهت اهداف عالیِ انسانی و بشری و احیاناً اهداف مخلصانه ی خدایی فعالیت دارند عذر می خواهم

---

جدا نوشت:
یه تک بیت جدید
شفایت را نمی خواهم، شفاعت کن که ما را بس
برس بر این درخت من، نمانم بی کس و نارس

بهترین زنان عالم

زن آدم
زن فرعون
خواهر موسی
مادر عیسی
همه را خبر کنید برای خدمت به مادر فاطمه
این چنین وضع حملی مخصوص به دنیا آمدن سرور زنان عالمیان است و بس

تسبیحات

خدمت پدر رسید
طلب کمک داشت
و پدر به او هدیه ای داد
بهتر از هر کمکی
34 مرتبه الله اکبر
33 مرتبه الحمدلله
33 مرتبه سبحان الله¹

---

1. البته روایت و ترتیب اذکار به نوع دیگه هم اومده که ...

---

شُکرنوشت:
خداوندگارم را سپاسدارم که بعد از سفر کربلایم دو مستحب برایم مؤکّد شده
یکی تسبیحات مادرم
یکی سلام به مادرم

کوثر من

به نام خداوندگار کوثرآفرین

و کوثر به تو رسول معراج رفته عطا شد

خیر عظیمی که کثرتش همه مربوط به چله نشینی تو آن شب و ان درخت و آن میوه و آن تقرب بود

پس بر این چنین خیری که از فرو بردن فرا دادن نفَس بالاتر است شکری واجب

و شکرش چیزی جز صلاة نیست

و حالا به یاد بیاور دوران گذشته و زنده ماندن ها و نحر شترها را

پس نحر کن و رودی از کرامت و حیا و عفاف و حجاب را در زمین جاری کن

و بدان که همان ها که تو را ابتر می خوانند، نسلشان بریده است

مادر آمدنت مبارک

ما ضمیر منفصل فاعلی اول شخص جمع
مان صفت ملکی متصل اول شخصی جمع
و وقتی در یک کلمه این ما و مان جمع شود
چه می شود؟!
مامان
لطفاً جمع هستیم ولی کنار هم بیاییم تا زیباتر شویم

---

جا به جا نوشت:
باید اول این رو می نوشتم ولی به هر حال
پدرش فرمود بهشت زیر پای مادران است
و پدرش مادرش را فقط در کودکی دید
به دنبال بهشت بود
پس دخترش مادرش شد
به دنیای خاکی خوش آمدید
لطفاً مراقب نور خود باشید
اینجا دسیسه می کنند برای خاموشی انوار

---

مثلاً من هم شاعرم

زبانم الکن از گفتن، دلم اما چه خوشگو شد
دلم نام تو را برد و دهان من چه خوشبو شد

حواس ذهن آشفته م، کنار اسم تو جمع س
وگرنه فکر من هر آن، به این سمت و به آن سو شد

اگر قلبم تو را خواهد، اگر فکرم تو را گوید
اگر، اما، چه گویم من؟ دو دستم پیش تو رو شد

خیالم پیش تو راحت کنارم هستی و هستم
کنارت چشم من جوشید و گونه م مثل یک جو شد

زبانم لال و گوشم کر، اگر یک لحظه، ای مادر!
برای خود بگویم که: شمایم یا تو ام، او شد

سخن وری زهرا

اگر مسیحی ها به این می بالند که پیامبرشان هنگام تولد سخن گفت

دختر پیامبر ما را ندیده اند

هم قبل از تولد صحبت می کرد

هم هنگام تولد

قبل تولد مادرش را دلداری می داد

بعد تولد با گفتن شهادتین به این دنیا پا نهاد

---

بی ربط نوشت:

البته بی ربط به مطلب بالاست و با ربط به زهرایی هاست چون حرف خداست

آیه 85 سوره ی نساء

هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی توانا و نگهبان است.

---

شعرم:

در این مشهد که من رفتم
هوا هم خوب گریان بود
کنار صحن جمهوری
کسی در سیل باران بود
***
کنارش لحظه ای رفتم
درون چشم او دُر بود
نمی دانم چرا؟، شاید
حواسش غرق چادر بود
***
میان حال او رفتم
برایش روضه ای خواندم
صدایم را عوض کردم
برایش حرفه ای خواندم
***
به او زهرا نظر دارد
که اشکی این چنین دارد
به او گفتم که مادر، در...
نزن مادر جنین دارد
***
حسابی حال او خوش بود
حسابی چشم او تر بود
حسابی سینه اش پر بود
گمانم پور مادر بود

---

خود نوشت:
پدر و مادر از هم جدا هم بشوند و فرزندشان پیش آن ها نباشد بازهم فرزندشان را دوست دارند

حرف های حقِ عایشه

عایشه می گفت
وقتی نخ ریسی می کردند و هوا تاریک می شد برای ادامه ی کار از نور فاطمه بهره می بردند

---

غم نوشت:
حیف که حسودی شهر اجازه بهره مندی بیشتر نداد

انس بن مالک از فاطمه می گوید

انس بن مالک می گوید:

هیچ کس در میان مردم شباهتش به رسول خدا مثل حسن به علی و فاطمه نبود

---

پ ن:

وقتی پیامبر رحمت باشد

نوه اش هم کریم می شود

و مادر حلقه ی اتصال این دو به هم

عاشیه از فاطمه می گوید

عایشه می گفت شبیه تر از فاطمه به پیامبر ندیدم

در سنگینی و وقار و نشست و برخاست

---

یک خط گریز
پس تعجبی نیست اگر علی اکبرش پهلویش مجروح شود

توصیف فاطمه1

فاطمه همانند خورشیدی بود که بین ابرها پنهان شده بود

مابقی روایت با توجه به غیرت ویژه ی شما نگاشته نمی شود

---

شعر نوشت:

رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد

بر در خانه ی خورشید شراری افتاد

تحفه ی مشهد:

سکوت سحر سپیدم را پر کرد

قطره های اشک شاعرترند

الحمد لله بعد مدت ها نطق شعر ما هم باز شد

عادت

ویژه ی خواهران:

صحیح است آن چه در صحیح است؟

خواندم در کتابی

که در پاورقی نوشته بود¹ (در پاورقی می نویسم)

اما خواندم

خلیفه ی اول و دوم در روزهای پایانی زندگی شان آرزو می کردند که یا زاده نمی شدند یا به شکل دیگری متولد می شدند

دلیلش را ...

حیف است صفحه کلید را که تازه عزای زهرا را با نوروز تعویض کرده، برنجانم

---

1. صحیح