- ۱ نظر
- ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۳
نعمت فراوان بوده و گل از خدایت داده اند
آخر رضایی می شوی وقتی رضایت داده اند
عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها
دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها
تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو
و قاسم میل میدان کرد که مولایش تک و تن ها
خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر
به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها
میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من
و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها
خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم
ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها
دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم
همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها
امیرالمؤمنین حیدر دو دستش بسته از کینه
عدو قصدش تعدی شد، امان از خصم دیرینه
طناب و کوچه و یک در، غلاف و آتش و یک زن
علی در کوچه و آن ور، بیا فضه که در سینه
در این ماه صیام آقا، میان بزم یازهرا
فقط ذکر فرج گویم، کجایی دلبر دل ها
زبان روزه دارانت فقط ذکر فرج گوید
ببین پیر خراسانی شده تنهاترین تنها
به فرهنگ زمین خورده، به چی دل خوش کند اصلاً؟
دل دریایی رهبر چرا طوفان شده حالا
سلیمان زمانی و برایت روضه می خوانم
تو قاسم داری و اما امان از روز عاشورا
***
قد یک نوجوان اصلاً چرا هم قد سقا شد؟
سر قاسم به روی نی، میان خیمه دعوا شد
خار دو چشمان توام، راه گلویت بسته ام
آقای من! صاحب زمان! از کرده ی خود خسته ام
ام المصیبت اشک تو پایان نمی گیرد چرا؟
این زندگی با گریه ها سامن نمی گیرد چرا؟
با یاد اکبر گریه اکن، با یاد اصغر گریه کن
این دار فانی بر شما آسن نمی گیرد چرا؟
هنگام جوع و تشنگی، وقت اسارت، بچه ها
اصلاً رقیه دخترت یک نان نمی گیرد چرا؟
یاد خرابه عمه جان حتماً خرابت می کند
قلب و لب و سر، دست و پا ها جان نمی گیرد چرا؟
تو می روی سجاد تو می ماند و اشک مدام
درد برادرزاده ات درمان نمی گیرد چرا؟
اعتکاف - نوروز 98