خار دو چشمان توام، راه گلویت بسته ام
آقای من! صاحب زمان! از کرده ی خود خسته ام
- ۰ نظر
- ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۵
خار دو چشمان توام، راه گلویت بسته ام
آقای من! صاحب زمان! از کرده ی خود خسته ام
شبیه تشنگانیم و به دنبال نم دریا
همه دنبال این دنیا و ما هم در پی زهرا
غم زهرا ولی بود و علی همدرد زهرایش
چرا مهدی نمی آیی؟ چرا ای یوسف زیبا
شبیه قرص ماهی و شبیه حضرت سقا
شنیدم که تو می آیی شب عباس و تاسوعا
دو دستم از ادب بر سرکه می آیی در این هیئت
تو می آیی و می سوزی و می خوانی برای ما
خدا رحمت کند آن کس که گریان عمویم شد
شنیدم که تو می گفتی عمویت عصر عاشورا
سر و دست و تن و چشمش به شکل خارپشتی شد
رسیده از مدینه تا کنار علقمه زهرا ...
باران ترین ابر خدا
امشب چه بارنی شدی
آقا شب هشت عزا
شاید خراسانی شدی
شاید رضا کاری کند
امشب برای قلب تو
ذکر علی روی لبت
اکبر صدای قلب تو
لیلا پر از دلشوره شد
اکبر به میدان می رود
سقا فدایش می شود
گویی حسین جان می رود
کام علی اکبرت
شکل بیابان ها شده
با بغض و کینه از علی
اکبر قد صحرا شده
دل با معرفت یعنی بفهمی درد مولا را
بدانی علت غیبت چه صغری و چه کبری را
دل با معرفت یعنی سراپا وقف دین باشی
بسوزی پای این مکتب، بفهمی حرف زهرا را
شهید بی نشان باشی دو تکه استخوان باشی
به راه او دهی جان و سر و دست و تن و پا را
رسیده یک شهید اینجا، شب شش ماهه مولا
تو امشب روضه خوانی کن، بخوان تو روضه ما را
لب اصغر به هم خورد و دعای مادرش این بود
عمو می آورد حتماً تمام آب دریا را
با تغییرات
دل با معرفت یعنی بفهمی درد مولا را
بدانی علت غیبت چه صغری و چه کبری را
دل با معرفت یعنی سراپا وقف دین باشی
بسوزی پای این مکتب، بفهمی حرف زهرا را
برای او بجنگی و بکوشی و بسوزی و
به راه او دهی جان و سر و دست و تن و پا را
دلم امشب چه گریانه و هوای کربلا دارد
تو امشب روضه خوانی کن، بخوان تو روضه ما را
لب اصغر به هم خورد و دعای مادرش این بود
عمو می آورد حتماً تمام آب دریا را
شب سوم شده آقا کجایی یوسف زهرا
کجایی ای بیابان گرد، کجایی حضرت تنها
دل من تنگ دیدارت، دل من خسته از هجرت
زمینم می زند دوری، زمینم می زند دنیا
غم هجرت مرا کشت و بیابان پرورم کرد و
پر پرواز من هم سوخت شبیه عصر عاشورا
پدر رفت و عمو رفت و رقیه یکه و تنها
عدو و اسب و گودال و رقیه خیره به تن ها
سرش یک معجر پاره، تنش یک دامن خونی
به دنبالش عدو بود و رقیه در دل صحرا
شبیه کوچه شد صحرا و قنفذ می رسد از راه
رقیه ناله زد فضه! شبیه حضرت زهرا
نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان است
میان سفره ما هم به لطفت تکه ای نان است
دل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانم
کسی که فکر مولا نیست به وقت مرگ نادان است
دلیل اشک چشم ما، عزیز و یوسف زهرا
بیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران است
بیا که کاروان آمد، بیا که خیمه بر پا شد
بیا آرامش دل ها بیا که وقت طوفان است
ببین که حاج علی اصغر، رسیده خسته از راه است
ببین که عصر عاشورا شبیه عید قربان است
رسیده کاروان حج، به زیر لب حسین می گفت
به قرآن ما مسلمانیم و زینب هم مسلمان است
زمانی می رسد زینب به دنبال علمدار است
به دورش دشمنان خندان، ولی زینب چه گریان است
رسیده سال نو اما خبر از یار دیرین نیست
میان جمع این محفل به جز این داغ سنگین نیست
در این دنیای بی رحمی کسی لیلا نمیفهمد
در این شهر جنون افزار کسی فرهاد شیرین نیست
کسی در شما ما دیگر پی چشمان طاهر نیست
چرا در شهر ما دیگر خبر از ابن سیرین نیست
زمانی روضه های ما شبیه زندگانی بود
شبیه هادی و همت، کسی فکر غم دین نیست
در این عصر یخی آقا، بیا بخشنده گرما
برایت روضه می خوانم دلی مثل تو غمگین نیست
چرا در عصر عاشورا همه با ترس می گفتند
چرا سالار و ثارالله سوار اسب و این زین نیست
به شرط هاشمی بودن، فدای خال مه رویان
به دورش ما چنان ماهی، به دور یوسف کنعان
تو باقی مانده ی خوبی، تو چون هودی تو در هودی
تو باقی خدا هستی، تویی تفسیری از قران
و شعر من سراسر تو، دلیل خلقت ما تو
و من لم یعرفک آقا، زمان مردنش نادان
من و تو هر دو با ایمان، ولیکن این کجا و آن
تو یوسف در دل مصری، منم پور بد کنعان
شنیدم جمکرانی و کنار مرقد زهرا
منم با معصیت همراه و من نزدیکی تهران
i know you are the best man
the world without you is can
i want to see you my sun
clouds tell me you not can
mahdi mahdi where are you
come back to fill the world with your utmost justice
come back to finish waiting for the everlasting peace
با کمک دوست عزیزم آقای خاکی جوان
ای آفتاب ابری شکل حضورت را نمی فهمم
گل نرگس نسیمی و عبورت را نمی فهمم
شمعدانی ها دیروز پر از رحمت شدند
رحمت ها بوی شمعدانی گرفتند
دیروز شهر ما باران آمد
احتمال می دهم در شهرمان آن مرد آمد
آرام و بی صدا
شهر را با ناز نگاهش خیس کرد و رفت
من که یادم رفته بود
اما همین دیروز گل فروش سلامم کرد
و من هم فهمیده ام که گل نرگس شاخه ای از وجود معطرش را آن جا به ودیعه گذاشته تا او و من با عطرش به گل برگ هاش تمسک جوییم
هر گلی بویی دارد
و هر گلی بوی گل دیگر را ندارد
منتظر گل نرگس اصل هستم