نامه من به حضرت عشق
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ
سلام.
الان که برایتان می نویسم ساعت حدود ده و نیم روز دهم.
البته نه دهمین روزی که به شما ...
امیدوارم که حالتان خوب باشد.
اگر جویای حال من باشید، باید خدمت نازنینتان عرض کنم که غمی نیست به جز ملالِ دوری.
آخرین باری که شما را دیدم، اولین باری بود که شما را دیدم.
از آن به بعد بین من و شما فاصله افتاد.
آن قدر به علت کثرت گناه افتادم که از کارم و زندگی ام، کربلا افتادم.
تمام نگرانیَم این است که نکند از چشم شما هم افتاده باشم.
اگر این گونه هم بود، به رویم نیاور که به خودت قسم از نفس می افتم.
دوستدار جنابتان، من
دهم آذر ماه نود و سه
الان که برایتان می نویسم ساعت حدود ده و نیم روز دهم.
البته نه دهمین روزی که به شما ...
امیدوارم که حالتان خوب باشد.
اگر جویای حال من باشید، باید خدمت نازنینتان عرض کنم که غمی نیست به جز ملالِ دوری.
آخرین باری که شما را دیدم، اولین باری بود که شما را دیدم.
از آن به بعد بین من و شما فاصله افتاد.
آن قدر به علت کثرت گناه افتادم که از کارم و زندگی ام، کربلا افتادم.
تمام نگرانیَم این است که نکند از چشم شما هم افتاده باشم.
اگر این گونه هم بود، به رویم نیاور که به خودت قسم از نفس می افتم.
دوستدار جنابتان، من
دهم آذر ماه نود و سه
- ۹۳/۰۹/۱۰