ام البکاء
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۶ ب.ظ
اشک برای ریختنش اجازه نمی گیرد
و ام البکاء این روزها لحظه به لحظه به استقبال این مهمان ناخوانده می رود
می رود تا شیشه ی اشکش را برای پور و دخت های امت پدرش پر کند
پر می کند
تا اشفعی لنا بخوانیم و استجابتش کند مادر اشک ها
و ام البکاء این روزها لحظه به لحظه به استقبال این مهمان ناخوانده می رود
می رود تا شیشه ی اشکش را برای پور و دخت های امت پدرش پر کند
پر می کند
تا اشفعی لنا بخوانیم و استجابتش کند مادر اشک ها
- ۹۳/۱۲/۰۸
وقتی لب به شکوه بازنکردن هام روی هم انباشته بشه....
مثه آتشفشانی میشم که هر لحظه ممکنه فوران کنه!!!
دنبال گوشه میگردم در این زمین کروی!!!
حالِ دل گرفتگی هام بعض وقتها خنده دار است!
میدانی نتیجه اش چه میشود؟؟
هووووم...
در اتاق کوچکم هرچقد کلید برق بفشارم تاریکتر میشود!!
مینوشینم در کنج ترین گوشه ی خیال اتاقم و هی با سرانگشت اشاره ی ذهنم زمزمه میکنم یا فاطمــــــــــــــــــــــــــمه زهـــــــــــــــــــــــرااااااااااا
وه که چقد آرام روح است ذکر مادر حســـــین...