لبخند مادر - پرده یک
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ
پدر کنار دختر مادرگونه اش در بستر بیماری اشک های دُردانه اش را به تماشا می خوابد
(تو باشی می توانی اشک های فاطمه را تاب بیاوری)
لطیف ترین و رحیم ترینِ انسان ها تابِ بی تابی زهرایش را ندارد
به هم نزدیک می شوند
و به اذن الله در اُذن الزهرا جملاتی را می خواند
و فاطمه لبخند می زند
گویی در گوشش گفته بود که زودتر از همه به پدر می رسد
راستی من به پیامبر که عاشق کودکان بود باید عرض کنم
لطفاً قریب به سه ماه مراقب طفل به دنیا نیامـده ای باش
مادرش می رسد، چرا که خود وعده ی آمدنش را داده ای
(تو باشی می توانی اشک های فاطمه را تاب بیاوری)
لطیف ترین و رحیم ترینِ انسان ها تابِ بی تابی زهرایش را ندارد
به هم نزدیک می شوند
و به اذن الله در اُذن الزهرا جملاتی را می خواند
و فاطمه لبخند می زند
گویی در گوشش گفته بود که زودتر از همه به پدر می رسد
راستی من به پیامبر که عاشق کودکان بود باید عرض کنم
لطفاً قریب به سه ماه مراقب طفل به دنیا نیامـده ای باش
مادرش می رسد، چرا که خود وعده ی آمدنش را داده ای
- ۹۳/۱۲/۲۲