میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

به امید گوشه ای نگاهی تا نگاه من و تو عوض شود

میم شین

در این فضا سعی شده در کمال ایجاز و اختصار و با نگاهی نو و جدید به بررسی مسائل اطراف پرداخته شود.
شاید اگر من رنگ عمل به نوشته ها بزنم و با وجودم قلم بسایم بهتر شود.
دعا کنید

پیام های کوتاه
  • ۱ فروردين ۹۹ , ۱۳:۵۹
    بهار
  • ۲۹ اسفند ۹۸ , ۱۴:۴۱
    شفا
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۳/۰۴/۱۱
    سگ
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۹ خرداد ۹۸، ۱۳:۲۶ - مینا
    عالی
  • ۲۲ مرداد ۹۷، ۱۸:۳۲ - باران
    ...
پیوندهای روزانه

قطعه ای از مقطعات اهل بیت

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ

عین ابتدایی او هم چشم است هم چشمه

بای او بوسه هایی است که پنج امام بر دست های او کاشته اند

الف او را چه با مد بخوانی و چه بی مد نشانی از قد و قامت بی انتهای او دارد

سین او سوزی است از سینه که اگر رها شود دشتی را سوران و بریان می کند

این ها رباعی عباس بود

حالا از ثلاثی سقا باید گفت

سینش سروری و سیادت است

قافش قله ی قاف است که هرکسی این قله را توان فتح ندارد

و آیش آیه ای است از جلوات جمال در خلق خالق

آن قدر صفات و القاب او شیرین است که از شیرینی ابوالفضلش نمی توان گذشت

به گمانم الفش را از واپسین روزهای زهرا و نام او برداشت

بای او با علی بودن و فرزندان او بودن است

واوش ورزیدگی در شمشیرزنی است

این الف را در گفتار نمی خوانی و لی در نوشتار می نویسی تا بیشتر یاد الف قامت یار بیفتی

لامش بوی تهلیل و لااله الّا الله دارد که این گونه دژ شده

فایش فضل است

ضادش ضدی با دشمنان

لام بعدی از لنگر می کوید که اگر انداخته شود جای آرامش کشتی، کمر کشتی نجات را می شکند

شب عشق بازی عباس و یاران در جوار امام است

یک روز مهلت گرفته تا هرچه نارس هست برسد

تا هرچه خام است پخته شود

تا هرچه دورنگ است تک رنگ شود

تا هرچه درنگ است بی درنگ شود

شب آخر در آخرین لحظه ها آخرین حرف ها واگویه می شود

و عباس پاسبانی و پاسداری می کند

و شب تاریک به ادنشان سحر می کند

جنگ شد

برای همه اذن جنگ بود الّا علمدار

تا این که عطش تاب شاه را بی تاب کرد

پس

حضرت عباس، حضرت علمدار، حضرت عاشق، جضرت عطشان پا به میدان علقمه می نهد

و همه می خوانند

الا یا ایها الساقی ادرکأساً وناولها

دستی به آب می زند و با مشتی آب، آب را از خواب بیدار می کند

این بیداری سبب اشک آب در مشک می شود

مشک پر می شود از گریه های ابر دریا

گریه ها خبر ار خطر دارد

روی گونه های خود موج ریخت تا اشک خود را پاک کند

و ساقی سوار بر اسب تا خیام را از خوراک آب سیراب کند

اما هزار هزار سرباز دست به چله کمان برده اند تا از حضرت کمان استقبال کنند

دستی می افند، دستی دیگر هم

یاد نخلستان و دستان بسته و تمرین با دست بسته در کنار پدر می افند

یاد دست بسته می افتد

تیری چشمه ی چشم عباس را غرق دریای خون می کند

و حالا عباس و عمود

و حالا حضرت کمان می رسد

و ناله ای سر داده می شود

اخا ادرک اخا
  • میم شین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">