شب سه محرم 98
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۱۰ ب.ظ
من که شک کرده ام به چشمانم
که چگونه تو را نمی بیند
دخترت به بوسه محتاج است
بوسه ای از لبت نمی چیند
ال س لا م عل یک یا م ظ ل وم
من زبانم به لکنت افتاده
گوشواره به روی گوشم نیست
زجر ملعون به دخترش داده
روی ناقه نشسته بودم که
دشمنت رسید و هی هل داد
من کجا شکل پیرزن هستم
تازه دندان شیری ام افتاد
سر بازار دیدنی بودیم
جشن و هلهله ها به پا کردند
بین کوچه پس کوچه ها مردم
خارجی مرا صدا کردند
به کسی من نگفته ام جز تو
ماجرای سکینه را بابا
دلقکی میان بزم شراب ...
عمه جان مرد و زنده شد آن جا
- ۹۸/۰۶/۱۲