اذن دخول
شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ق.ظ
چند روز پیش برای دوستم نوشتم از اذن دخول امام رضا
چقدر با اجازه گرفتن از او ناخواسته اشک ریخته ام
سلامم را با اشک ها جواب می دهد
صدایم روی می شنود
مرا می بیند
و بگذریم
این خانواده همه شان نور واحدند
و وقتی اذن می گیری از خدا و رسول رخصت برای ورود می خواهی
و هربار می خوانم یاد وقتی می افتم که بی اجازه قصد ورود به خانه ی پسر عموی مادر را کردند...
خودشیرینی نوشت:
برادر و دوست عزیزِ یازهرایی ام
جناب آقای شمسایی زیارت قبول
کربلا نصیبتان شود ان شاء الله