بعد نه سال مسیر خانه را گم کرد
فراموشی زود رس
- ۰ نظر
- ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۳۵
فقط وقتی نفسش را حبس می کرد آرام می شد
پس دیگر نفس نکشید
ولی بازهم خون بند نیامد
سینه اش سینه ی پردردی بود
مادر است دیگر
این اواخر دلش گرفت
زیرنویس های تلویزیون هم خسته شدند
لطفا از یارانه انطراف دهید
تا خیال همه راحت شود
ناراحت بودیم
ابریق آب گریست
و بابا با بالا زدن آستین
خاک از چادر مادر می زدود
اما ما دیدیم که ولی از زیر آستین به کوه خورد
تا خورد
جا خورد
و باز از دیوار خورد
و ما
در ان غریبانه شام
چقدر آستین خوردیم
ربیع که شد
سفره هفت سین چیدند
پس قرار شد تا با میخی سینه ای را از دیواره ی سقیفه آویزان کنند
لگد که زد
به بخت علی لگد خورد
و با خیال تخت پسر خطّاب، خِطاب به معاویه نامه ی فدایت شوم نوشت