خواستی به مادرت شبیه باشی
در کوچه زمین خوردی!
- ۰ نظر
- ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۱۲
هشت روز پیش هشتم گروی نُه که نَه همان گروی هشت بود
یاد هم جواری با امام رضا بخیر
بعد یک سال ناله و آه
مهمونات رسیدن از راه
یچه های مارد تو
پسرای حضرت ماه
سوغاتی گناه آوردیم
آبروی تو رو بردیم
مثلا ما شیعه هستیم
تو کرج زمین می خوردیم
حالا ما توبه آوردیم
دستامونو بالا بردیم
اگه امشب تو نبخشی
به خودت قسم که مردیم
اگه اشک بدی می خونم
پا همه قولام می مونم
حالا با اذن تو ارباب
روضه ی اصغر می خونم
رفت به میدون نبرد و
با دل رباب چه کرد و
حالا رفته روی نیزه
موند برا رباب به درد و
به رباب مادر نگفتی
از روی نیزه نیفتی
بیا پایین وقته شیره
چشاتو بستی و خفتی؟
حرمله داره می خنده
سر تو به نیزه بنده
توی راه یه مرد نامرد
هی می گفت رقیه چنده
***
گوشواره م رو یه نفر برد
عمه جای من کتک خورد
باد سیلی یه نامرد
اومد و معجرمو برد
پا گذاشتم تو حرم
خادمات انگار نه انگار
خادمات که آقا نیستن
خادمای بد و بیکار
آخه بار ممنوع داشتم
تو بدی که کم نذاشتم
تو کوله م پر گناه بود
من فقط گناه می کاشتم
ولی خادمت ندید و
فک کنم آقا خرید و
منو برد کنج گوهرشاد
وقتی که اشکم چکید و
تکیه دادم من به دیوار
نگاه بنداز به گنهکار
نگاه کن حالم خرابه
یه نگاه به حال بیمار
یه دفه یه نوری تابید
یه نوری شبیه خورشید
یکی انگار به دلم گفت
که آقا همه رو بخشید