هشت
روز هشتم
ناخوداگاه دلم سوی مشهد پر زد
گمانم روزه ی دلم با این سفر شکست
تا روزه ی دلم شکست
دلم شکست
برای دیدن حرم لحظه شماری می کنم
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۵۶
هشت
روز هشتم
ناخوداگاه دلم سوی مشهد پر زد
گمانم روزه ی دلم با این سفر شکست
تا روزه ی دلم شکست
دلم شکست
برای دیدن حرم لحظه شماری می کنم
چه آسون 88 روز از عمر این وبلاگ گذشت
فقط به عشق امام رضا این رو نوشتم
بین ما مردم ایران نود و نه درصد
عدد حاجتمان پنج نباشد هشت است
حالا دو تا 8 اومدن کنار هم تا من بیشتر یاد امام رضا باشم
حسن جانش به لب رسید
وقتی دعای مرگ از مادر شنید
خدا را شکر که رضا کنار دعایت نبود
از مشهد زنگ زد
گفتن جبران دفعاتی که زنگ زده بودی
اشکم در آمد
خواندن حدیثی که بارها شنیده ای در حرم امام رضا صفای دیگری داشت
حضرت زهرا:
بهشت زیر پای مادران است
وقتی به تو می رسم یا رضا بی سواد می شوم
بی سوادی ام بیشتر جلوه می کند
دلی تر می نویسم
و با دل پر گناه غلط هم طبیعی است
وقتی گدایی و هوای شاهانه زندگی کردن به سرت افتاد
سری به مشهد بزن
مثل من
ان شاء الله هشتمین سین سفره ی دلم
سلام به امام هشتم در جوار او خواهد بود
دیروز تا دلم شکست
کسی دلشکسته خرید
قرار است اگر دلم همین طور بماند
زائر رضا شوم