یک سؤال می پرسم از شما
لطفاً از دستم ناراحت نشوید
اگر اشکتان درامد مرا ببخشید
تازیانه های که شما خوردید دردآور تر بود یا ضربات غلاف...
ببخشید من خودم اشکم درامد
- ۰ نظر
- ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۵
شاعری شعر گفت
هارون می خوسات مزد دهد
گفت مزدم آزادی امام
شعر من را هم اگر پذیرفتی مرا خودت از زندان نفس آزاد کن
بعضی می گویند در سیاچال سَم بود
ولی این یک نقل است
اما نقل صحیح این است که
در کربلا سُم بود
فرق است بین سَم و سُم
فراموشم شده طعم عسل را
فراموشم شده وزن غزل را
فراموشم شده وزن و قوافی
کجایی ای امام بشر حافی
فراموشم شده باب المرادی
امام کاظمین، جار الجوادی
فراموشم شده هفت مقدس
علی، موسی، جواد و این مثلث
فراموشم شده من قلب بغداد
نشد، من می روم صحن گوهرشاد
چقدر مثل همند، بابا، پسرها
جواد و حضرت سلطان و موسی
هرسه راضی و و جواد، هرسه موسی
هرسه عالی و علی و مست زهرا
دلم تنگ حریم کاظمین است
دلم مست شمیم کاظمین است
فراموشم شده حبس مدامت
فراموشم شده جاه و مقامت
دلم می سوزد از حبس و سیاچال
دلم می سوزد از گودی و گودال
دلم می سوزد از آن لحظه ای که
دلم می سوزد از یاد سری که
به روی نیزه هم یاد خدا بود
تنش آن جا نبود و کربلا بود
تن نازش اسیر باد و خورشید
به روی سینه اش جاپای تردید
مردد شد ولی دیر است، خیلی دیر
شنیدش ناله های مادر ی پیر
نمی دانم حسین آیا کفن شد؟
ولی یادم نرفت، موسی کفن شد
به روی تخته پاره با غلامان
شده شهری همه سوزان و گریان
به یادم امده وزن غزل را
همان وزن امام است بین غل ها
از مشهد زنگ زد
گفتن جبران دفعاتی که زنگ زده بودی
اشکم در آمد
چقدر شباهت است بین شما و زینب
به حرمتان جسارت شد
به حرم عمه تان هم جسارت شد
به شما در مجلس شراب
و به عمه تان در مجلس شراب
بشتر از همه یاد زینب بودی
خدا را شکر که به اهل بیت و ناموستان جسارت نشد
حرمت هنوز در دست تعمیر است
ولی خدا را شکر که حرم داری
یا هادی باز گنبدی هست
باز ضریحی هست
اما بمیرم برای حسن
آن قدر تنهایی و آن قدر غریبی
که
حتی به حرمت جسارتی می شود
و از آن بدتر
به ساحت مقدس خودتان و نام ژاکتان اهانت شد