داری وصیت می کنی
منو اذیت می کنی
بگو که رو به را شدی
نگو که هجرت می کنی
- ۳ نظر
- ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۵
داری وصیت می کنی
منو اذیت می کنی
بگو که رو به را شدی
نگو که هجرت می کنی
بخاری های امروزی همه را می سوزاند
شاید به خاطر گاز مونواکسید کربن باشد
مادر هم با همین ها سوخت
گاهی با خودم فکر می کنم ای کاش بی احساس بودم
ای کاش شعر و شعور را نمی فهمیدم
نمی دانم چرا استادم به من می گوید تو با کلمات بازی می کنی
شاید نمی داند که کلمات با من بازی می کنند
هر لحظه فکرم را درگیر می کنند
نمی دانم
اصلاً چرا ما از در بکشیم
اصلاً ما از در چه بکشیم
ای کاش زودتر به فکر می افتادیم
آن قدر مصیبت دردناک است که هنوز سپیدهای شعرا درا وج خود خونی می شوند
ای کاش شعر ...
دیروز برای اولین بار بود که کسی فاطمیه را برایم یادآوری کرد
نکند مادر رفتنی شده...
علی در می زند
خادمه ی خانه می نشیند
همسر خانواده برمی خیزد
این یعنی همسرداری
این روزها در این فکرم که چگونه می شود یک سوره دو بار به پیامبر نازل شود؟
مرد وقتی با غم به خانه می رود دلخوشی ش همسرش است
چقدر قشنگ در به روی علی ش باز می کرد
سؤال برایم پیش آمده
جنین چگونه می تواند از خود دفاع کند؟
مثلاً چگونه می تواند نگذارد که میخ داغ...
به ام سلمه بگویید از فاطمه بپرسد که شب را چگونه صبح کرده
بین کَمَد و کرب یعنی چه؟
خدا می داند و خدا و خدا
من باور نمی کنم که حسن مادر آخر صفر از دنیا رفته باشد
حسن روزی که دستش در دست مادر بود از دنیا رفت...
به پیامبر بگویید در گوش فاطمه خبر شهادت بخواند
حتماً شاد می شود
بعدها از عایشه بپرسید که آن لحظه چه شد
میم مثل مریمی که اسمش را مدیون مریم ماست
از اسامی مادر مریم است
میم مثل مرضیه ای که فجر بهتر می نویسد
لطفاً به سوره ی فجر رجوع شود