وقتی گدایی و هوای شاهانه زندگی کردن به سرت افتاد
سری به مشهد بزن
مثل من
- ۲ نظر
- ۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۰۲
وقتی گدایی و هوای شاهانه زندگی کردن به سرت افتاد
سری به مشهد بزن
مثل من
به داخل قبر که رفتم دلم برای خودم سوخت
ولی حرارت آتش جهنم بیشتر می سوزاند
دلم باید بیشتر بسوزد
شاید چاره ای یافت شد
وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
جای تلاش برای بدست آوردنش
سحر می خوابیم
آدم بداند و عمل نکند
آدم است دیگر گاهی عمل نمی کند
خوب می خواند
ولی کو گوش
حرف را باید زد و حق را باید بلند فریاد زد
تا اثر کند
گوش هم پیدا می شود
تو بگو
دلم که می گیرد
با صاف هم باز نمی شود
صاف دیگری نیاز است تا دل صاف شود
باید پناه برد
از خود به خدا
از خود مردم به خدا
از خود شیطانیان به خدا