آب بابا را در مدینه نفهمید
نامه انتقالی را از کوفه گرفت
آن جا
هم آب بابا را فهمید
هم شمارش تا هجده را
- ۰ نظر
- ۰۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۱۶
آب بابا را در مدینه نفهمید
نامه انتقالی را از کوفه گرفت
آن جا
هم آب بابا را فهمید
هم شمارش تا هجده را
تا که نار آمد
هر چه کنار آمد
دامنش به دامش افتاد
و تنش
و تمام منش
***
باز وطنش آرزوست
نه از نو می نویسم
نه از سر
فقط از سر می نویسم
سپید
خونی
***
سر سر رسید
سراپا گوش شد
گوش هایش گریه دارند
بغض دارند
گاهی می ترکند
تا تر کند
تا لبات خونی تازه تر شده را تر تر کند
شاید نطق خیزارن خورده باز باز شود
شاید قاری سوره ی غار این بار ماعون1 بخواند
1. فذلک الذی یدع الیتیم
شعر من
خاکم
ما بقی ام آب
حالا هوای تو کرده این گل
با قتل خودت،احرارت حرارتی به پاکن
نشدها را شد کن
بگذار خاکم بسوزد
آبی آبم سرخ شود
هوایم آتش تر بگیرد
حالا عناصر چهار گانه کامل شد
تصحیح توسط استاد نوازنی
خاکم
ما بقی ام آب
حالا هوای تو کرده این گل
بگذار
خاک گلم کند
و آب تشنه!
ولی هوای تو آتشم بزند
حالا عناصر چهار گانه کامل شد
در جنگ با قاسم وقتی عمر به ازرق شامی دستور داد
بچه ی کوچکش را فرستاد
در جنگ با علی اصغر وقتی عمر دستور داد
حرمله همه دار و ندارش را رو کرد