جمعه ها را اگر جمع کنی
می رسی به یک مرد تنها
- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۵
مگر درد شکستگی مسری است؟
با شکستن دست و پهلوی مادرم
پدرم قلب و کمرش شکست
با تدبیر ،کسانی هم که هفت سین نمی چیدند
یک سین می چینند
سین مثل سبد کالا
وقتی به خط آخر حرف رسیدی و هنوز خود خط اول را با عمل ادا نکردی، فقط با گفته هایت طفلکان را سرگرم کردی!
"أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسکم"
اندازه ی کاسه هم ظریفیت نداشتم و جاهل از این امر دریا را کج کردم تا کاسه ام را پر کنم،
پس کاسه ام را هم آب برد...
ای کاش اشک هام بوی دورنگی نمی داد تا می توانستم با ذره ذره وجودم بگویم:
"حسین من"
دو دوتاهایمان وقتی بیش از چهار می شود که به غیب باور پیدا کنیم
"الذین یؤمنون بالغیب ..."
اگر خود عامل به گفته های خویش باشیم، حرف هایمان چون مفاتیج شیخ عباس قمی که همدم قرآن شده، مونس جان شاگردان کلاس می شود
سوهان قلبی که پر زنگار می شود توبه است والا قلب در لابه لای زنگارها جان می پسارد.
"اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم"
ای کاش ظرفم ظرفیتی لااقل به وسعت ابریق آبی داشت تا شاید گوشه ای از بزرگی دریا را درک می کرد