به خدا بوسه ی تو جان به تنم می بخشد
یادش بخیر نوشت:
قبل از سفر به حرم مقدس مادر سادات (حضرت معصومه سلام الله علیها)
خیلی یاد حضرت رقیه خاتون بودم
ما هم به این ها خوشیم
بیچاره کسی که این خوشی ها رو نداره
- ۰ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۵۶
رسیده مادر سختی کنار آیه ای زیبا
و بوی سوره کوثر گرفته کل صحرا را
تنی می لرزد از کشتن، تنی می لرزد از دیدن
نگاهی فکر تقطیع و تنی بی سر شده اینجا
و مریم کاف می خواند، و با آه ها می گوید
و می بوید و می بوسد همه رگ های یحیی را
و رگ ها صبر می ریزد درون سینه این زن
برو خطبه بخوان بانو، به یاد حضرت زهرا
دل زینب پر از غم شد ولی عزمش چه محکم شد
علیکن فرار عمه، فرار از دست این اعدا
اطاعت می کند بانو همه فرمان مولا را
ولی یادش هنوزم هست، اذان اکبر لیلا
دل شب محرم او شد، نمازش مرهم او شد
الهی صبر می خواهم همان صبر جزیلا را
و فردا می رسد کوفه، و چیزی را نمی بیند
به جز زیبایی هستی، کنار آیه ی زیبا
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
وقتی امام زمان روضه خوان می شود من حرفی نمی زنم
السلام علیک یا خدّ التریب
اولین نفر از بنی هاشم به میدان رفت
جان امام به میدان رفت
جان امام گرفته شد
بی شباهت نیست
و واقعاً این شهادت را به شهادتی تشبیه نمی کنم چرا که شهادت امام در اولین جنگ بنی هاشم رخ داد
و قطعه قطعه شد با شمشیرهایی که همه ی قوم بر او زدند
یا الله
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
آخرین حرف ها را زد
دل سنگ باید آب می شد ولی نشد
فقط خیمه های حسینی غرق آه شدند
علی برخاست
علی پر درآورد
و سر از بغل بابا در آورد
بی شباهت نیست
بی شباهت نیست شهادت علی با باباش
پرسید پدر را بزند یا پسر را
گفت پسر را بزند تا بابا هم ...
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
یک شب مانده به رزم، بزم حسین را با عسل شیرین کرد
قصه و داستان را عوض کرد
خودش شد شیرین و همه را مجنون کرد
مثل اکبر لیلاوار پا به میدان نهاد
بند نعلینش را از سر ذوق وصل نبست تا دست و پا گیر نباشد برای پروازش
بی شباهت نیست
بی شباهت نیست این همه اسبی که روی تنش رژه رفتند به اربابی که ...
راستی قاسم هم قامت عمو شده
یا الله
نگاه یک حسن زاده به لب های عمو بود و
کمی از شهد حلوایی درون یک سبو بود و
و کامش تلخِ از دوران به دنبال عسل بود و
گذر از این گذار سخت، گذر از تار مو بود و
میان خیمه با جانش، کمی حرف شهادت شد
دلش دنبال بال و پر، شهادت آرزو بود و
و روز معرکه آمد، همه هوشش، همه کارش
همه جانش، همه نایش، همه هو بود و هو بود و
نگاهش سمت بالا و دو چشمش سمت زهرا و
به اشک دیده می شوید، دمادم در وضو بود و
تیمم می کند وقتی که سنگ از روبرو آمد
خلاصه لحظه ی آخر، سبو بود و عمو بود و ...
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
تا چشم باز کرد عمویش بابایش بود
ولی قصه ی بابایش را خوب از بر کرده بود
(نمی دانم چرا ولی قلمم سخت می چرخد
نمی دانم چرا قلمم نمی تواند غربت ها را نقاشی کند)
بی شباهت نیست
عمویش بی شباهت نیست به بابایش
البته این دم آخری عمویش پیرتر از قبل شده
و خودش هم بی شباهت نیست به کودکی بابایش
...
یا الله
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
فروع دینش رو ا با جهاد دو طفلش تکمیل کرد
عبدالله بن جعفر نتوانست یار و یاور امام در کربلا باشد ولی در عوض اهل و عیالش را راهی کربلا کرد
بنی هاشم یکی یکی آسمانی شدند
نوبت پرواز دو نوپا رسید
اذن پرواز خواستند
دایی نگران بال هایشان بود
نام مادر به میان آمد
پر پرواز مهیا شد
جامه ی رزم نبود
قمیص آوردند
بی شباهت نیست
این لباس بلند به پیراهن کهنه ی اربابی بی سری که همه با سنگ و تیر و نیزه خونی و چاک چاک شد بی شباهت نیست
یا الله
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
برای رقیه نوشتن که مقدمه نمی خواهد
همین که آماده می شوی تا به هیئت بروی و وسط گوچه می بینی دختری با دوچرخه جلوی تو زمین می خورد کار تمام است
خودش می شود روضه ی مجسم
اما بعد آن
به رقیه برسم
از خواب پرید (نمی دانم چقدر خسته بود که خوابش برده بود ...)
خوابش را برای عمه تعریف کرد
خرابه همه گریه شد
خبر به یزید رسید
سر به حرف آمد
سر را برای دختر نیاوردند، پرت کردند
سر را نشناخت...
بی شباهت نیست
بی شباهت نیست امروز هیچ شباهتی به دو روز قبل ندارد
تقصیر من نیست
وقتی که این سر هیچ شباهتی با سر چند هفته پیش ندارد
من چه شباهتی پیدا کنم
یا الله
به نام خدایی که از رگ گردن نزدیک تر است
کار کاروان بعد از چند ماه حرکت اینجا شروع می شود. منزل به منزل رسیدند به سرزمینی که نامش را عقر گفتند و تا شنید حضرتش، به خدا پناه بد از این سرزمین و بلاهاش.
مخدرات با احتیاط با پارکابی عباس به زمین نزول کردند تا کم کم به نزولشان آیه آیه قرآن اینجا متجلی شود.
بی شباهت نیست
نام این سرزمین بی شباهت نیست به شکاف و جدایی که بین سر و تن حسین افتاد.
بی شباهت نیست نام عقر، به زخم هایی که بر پیکر حضرتش افتاد.
***
و حر بی شباهت نیست نامش به آزادگی اربابی که مادرش مثل مادر حرّ برایش بنیّ بنیّ می خواند...
یا الله
هوای تنهایی، ندیدن دلبر
چه آمده سر تو، چه آمده سر سر
پی نوشت:
خیلی وقت بود این تک بیت رو نوشته بودم ولی جایی نگفتم و نخوندم
شهید حججی کاری کرد که ...
جای آبله رو پاشه
فکر کنم نتونه پاشه
وقتی از قافله جا موند
گمونم باید فدا شه
سال گذشته من و یار با وفا
من در کنار یار، علمدار فکر ما
روز نبرد علمدار کربلا
یارم کنار من و گنبد طلا
روضه خوان شروع می کند.
روضه خوان تمام می کند.
نشد که روضه خوان ما بخواند.
باشد که برایمان روضه ی ارباب را جبرائیل بخواند.