روضه خوان شروع می کند.
دیگر از بهت خبری نیست. هیچ کس منتظر روضه خوان نیست.
کمی عقب تر برویم. سخنران می گفت از لذیذترین لذت ها این است که پسر جلوی پدر قدم بزند.
کمی عقب تر برویم وقتی علی اکبر با عمویش عباس در کوچه ها با تقاب قدم می زد تا بازار تعطیل نشود.
کمی عقب تر برویم وقتی همه می گفتند چقدر فاطمه شبیه رسول خداست.
حالا این جوان هاشمی است و نگاه هایی که او را پیامبر می بینند.
راه و رسم جنگ را از حیدر به ارث برده است.
بعد از بسته شدن آب به روی خیمه ها چند باری با عمویش عباس برای خیام آب آوری کرده
جلوتر برویم تا مستمع بیشتر از این انتظار نکشد.
البته امسال هم بعید است که اکبر جور دیگر شهید شود.
اما این روضه ها مثل قرآن است، همیشه تازه است و حرارتش همیشه در قلب هاست.
اذن می گیرد و خوب اشک بابا را در می آورد.
و اشک بقیه را مانده تا در بیاورد.
از بقیه ماجرا بگذریم.
اشک در می آورد وقتی بابا از دهانش لخته خون در می آورد والتماس می کند که باز بابا را صدا کند.
این هم روضه ی کشته شدن حسین بود
یا علی
- ۰ نظر
- ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۱:۳۷