تا استجابت دعا فقط ساعاتی باقی است
دعا می کنیم که دعای وفات مادر نگیرد
- ۰ نظر
- ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۵
تا استجابت دعا فقط ساعاتی باقی است
دعا می کنیم که دعای وفات مادر نگیرد
آن قدر رنگ داشت
چادرش هم رنگی شد
روشنی چادرش محله یهودی هار ا مسلمان کرد
آن قدر علی خانه نشین شد
تا
مادر هم به حرف بیاید
می گفت: مثل جنین در رحم شده ای
نمی دانم چرا
ولی
مادر نان پختن را فراموش کرده است
همه ی نان هایش شور است
انگار آردش را با اشک خمیر کرده
بلال از شام با خود اذان پرسوز آورده بود
اگر بچه ها به داد زهرا نرسیده بودند
پای اذانِ بلال جان می داد
با خودم فکر می کنم مادر اگر بخواهد سال جدید عیدی بدهد
به تلویزیون چقدر بابت حفظ شعائر اسلامی عیدی می دهد؟
وقتی پرسیدند برای زن بهترین چیز چیست
فقط زهرا جوابش را می دانست
نه مردی را ببیند
نه مردی او را ببیند
حضرت رهبرم!
تمام حوائجت را دوباره جمع کن
فاطمیه رسید
ما را هم یاد کن
وقتی خیبر را فتح کرد
کسی فکر نمی کرد علی این قدر دستش باز است
وقتی ماجرای سقیفه پیش امد
کسی فکر نمی کرد علی این قدر دستش بسته است
وقتی قابیل از روی حسادت هابیل می کشد
دختر خلیفه اول هم از روی حسادت با حرف های نیش دار دختر همسرش را می کشد
هرچه اصرار کرد که به بابا بگوید
جواب مادر فقط "نه" بود و بس
تمی خواست غمی به غم های علی اضافه کند
قصه ی زهرا را می توان غصه خواند
تا پایان قصه اندک صفحه ای باقی مانده است