نمی دانم چرا
ولی اعتکاف مرا یاد انسان و انسانیت می اندازد
آن جا که سه روز، افطارت اهدای غذا به مسکین و اسیر و یتیم بود
زیاده نوشت:
یاد لب عظشان حسینت هم افتادم
- ۵ نظر
- ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۳۵
نمی دانم چرا
ولی اعتکاف مرا یاد انسان و انسانیت می اندازد
آن جا که سه روز، افطارت اهدای غذا به مسکین و اسیر و یتیم بود
و تو کلاس درس برقرار کردی
و با این برقراری همه آرامش و قرار را از بر کردند
حیف زود از حافظه شان رفت
مادر که معلم بودی، روزت با تأخیر مبارک
با اجازه ی مادر از پدر می نویسم
خوب شد هنگامه ی تولدت با تَرَک آشنا شدی
روضه اش با خودت
مادر جان تولد پسرعمویت مبارک
شب جمعه
مادر
کربلا
و برایت روضه ای که شب ولادت علی اصغر نشد را می نویسم
3.
سکوت
سه شعبه
و
برابری اصغر با عباس
2.
خواستند علی سیراب شود
پدر را آب کردند
1.
هنوز به عیوق می رسد
فریاد تلظی علی
لطفاً
برسانید به مادر
این خبرِ خونیِ تلخ را
تا علی
با عمویش1
برادر شود
1. حضرت محسن
مادر فرمود
که ...
و بعد از ...
فرمود خداوند دوری از تهمت و نسبت های ناروا را دستور داد
تا
از غضب و نفرین در امان باشیم
ننوشت نوشت:
... ها، هم درباره ی چند دستور دیگر از خداوند بود
نمی دانم
ولی
یکی گفت و یکی نوشت
که فاطمه، خود رسول الله است
چندی بعد
یکی دیگر آمد و گفت و نوشت
که این به آن می ماند
و همین طور آمدند و گفتند و نوشتند
و من امدم و می گویم و می نویسم
که جواد الائمه چقدر شبیه زهراست
با سن کم به امامت رسید
و با سن کم از دنیا رخت بربست
و راستی دلیلش چیزی به جز مشت های گره کرده و بغض های
درگلو مانده و اشک های جاری شده برای مادرش نبوده و نیست
ولادت پسرتان مبارک مادر
اضافه
نوشت:
خدا همین یک جواد را به رضا هدیه داد
و خدا همین یک فاطمه را به پیامبر هدیه داد
و چقدر این دو به خاطر فرزندآوری شان طعنه شنیدند
بیشتر نوشت:
ولادت کوچکترین علیِ حسینت مبارک
راستی 6 ماه بیشتر مهمان دنیا نیست
روضه اش بماند برای بعد، ایام شادی را اشک آمیز نکنم بهتر است
قریش فاطمه را به خاطر داشتن همسری تهی دست طعنه می زد
فاطمه فراروان گریست
و رسول دلیل را جویا شد
و راه تسکین غم های زهرا را بهتر از هر کسی می داند
پس زبان به کار شد ( = معادل جدید از دست به کار شدن)
و گفت از مناقب علی
گفت از کمال علی
و گفت از علم و حلم علی
و گفت از شجاعت علی
و گفت
و گفت
و گفت
و به قول سعدی ما هنوز در اول وصف تو مانده ایم
فاطمه به علی این گونه خود را معرفی کرد
من میوه ی دل رسولم
عضوی از اعضای پیامبرم
شاحه ای از شاخه های نبوی هستم
و احمد مختار به غیر از من فرزندی ندارد
شرح نوشت:
اصلاً معنای بضعة منّی همین است
راستی این بخشی از ملاطفه ی کلامی بین علی و زهرا است که تا به حال نشنیده بودم و نخونده بودم
ان شاء الله کم کم می نویسمش
مادر به پدرش عرضه داشت
ای رسول خدا حمد از آن خداوندی است که نعمت های کثیری به ما ارزانی داشته
و من شکرگزاز این نعمات هستم
پس خداوند آیه 5 ضحی را نازل نمود
و لسوف یعطیک ربک فترضی
و البته به زودی پروردگارت ( آن قدر ) به تو عطا کند که خشنود شوی.
اضافه نوشت:
نوشتم مادر به پدرش
و شنیدم که پدر به دخترش می گفت مادر...
جبرئیل خبر آورد
و چیز عیان را بیان کرد
و به رسول خد عرضه داشت
که زنی به متانت و وقار و سنگینی زهرا نیست
فقط از این در شگفتم که این روایت را زنی به نام عایشه نقل کرده است
غم نوشت:
بزرگ زن عالم بودن بزرگترین دردها را هم دارد دیگر
تکرار نوشت:
می گفت در انجیل خوانده که پیامبر اسلام زیاد ازدواج می کند
ولی نسلش کثرت ندارد
و از نسل او دختری می آید
دختری پر از برکت
و دخترش جایگاه و خانه ای دارد در بهشت
به دور از همه ی گزندها
غم نوشت:
و خانه ای در بهشت تو را آرام می کند
و خانه ات در بهشت علی با این همه هجمه چگونه آرام بود؟
و راستی کوثر
داغ دلم تازه می شود وقتی باز هم هجمه به خانه ی شما نزدیک می شود
یادم نمی رود هتاکی به امام هادی را
الحمدلله که در زمان شما خلیفه ی وقت امام علی را دعوت به گناه نکرد
اما در زمان دیگری خلیفه ی وقت دیگری امام علی دیگری را به گناه دعوت کرد
به مجلس شراب و عیش و نوش
و بنازم فرزندتان را که مجلس شیرین آن ها را با کلامش به هم ریخت
و ای کوثر! شهادت پورتان، آقایامان را به ساحت منور شما تسلیت عرض می کنم
و به عشق جامعه ی کبیره ی امام هادی می نویسم
من که لالم، بی سوادم، من کرم
من نمی فهمم شما بعنی کرم
می گفت در انجیل خوانده که پیامبر اسلام زیاد ازدواج می کند
ولی نسلش کثرت ندارد
و از نسل او دختری می آید
دختری پر از برکت
و دخترش جایگاه و خانه ای دارد در بهشت
به دور از همه ی گزندها
قریب به ده سال زندگی در خانه ی علی حاصلش 4 فرزند بود
متأسفانه یکی را از قلم به اجبار و زور انداختند
زندگی این زن و شوهر پر از عشق بود در نداری
و فرزندانشان پر از عشق بودند در نداری
و عشق پر بود از دارایی این ها
و در این عشق این خانواده لیلاوار همه را مجنون کردند