- ۰ نظر
- ۱۹ آبان ۹۳ ، ۰۶:۵۳
زیر باران رقیه تنها شد
اتفاقی مقابلش رخ داد
وسط کوفه ناگهان انگار
چادرش از سرش زمین افتاد
***
اشک ها روی رخ غلطیدند
مغجرش به روی دست غبار
قبلاً این صحنه را نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
***
آه سردی کشید حس کردم
کوفه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
مادر پیرترش رسیده از راه
***
گفت آرام باش چیزی نیست
به گمانم پریدنی هستی
دست خود را به روی سر بگذار
به گمانم کشیدنی هستی
***
بدنش را تکاند با سیلی
موی او را کشید با خود برد
پیش چشمان بی تفاوت زجر
دخترک بغض خود را می خورد
***
و مجدد به کاروان برگشت
یا علی گفت از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت شام
زیر باران رقیه تنها شد
روزی علی بن ابی طالب در دوران کودکی بند قنداقه اش را پاره کرد
روزی علی بن الحسین در دوران کودکی بند قنداقه ...
علی اصغر را در فرهنگ لغت عاشورا بررسی کنی
معنی می دهد
بزرگترین علی شش ماهه