ناراحت بودیم
ابریق آب گریست
و بابا با بالا زدن آستین
خاک از چادر مادر می زدود
اما ما دیدیم که ولی از زیر آستین به کوه خورد
تا خورد
جا خورد
و باز از دیوار خورد
و ما
در ان غریبانه شام
چقدر آستین خوردیم
- ۰ نظر
- ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۲۵
ناراحت بودیم
ابریق آب گریست
و بابا با بالا زدن آستین
خاک از چادر مادر می زدود
اما ما دیدیم که ولی از زیر آستین به کوه خورد
تا خورد
جا خورد
و باز از دیوار خورد
و ما
در ان غریبانه شام
چقدر آستین خوردیم
ربیع که شد
سفره هفت سین چیدند
پس قرار شد تا با میخی سینه ای را از دیواره ی سقیفه آویزان کنند
لگد که زد
به بخت علی لگد خورد
و با خیال تخت پسر خطّاب، خِطاب به معاویه نامه ی فدایت شوم نوشت