دلم به دو بیت خوش است
و ای کاش بیشتر در بیت تو بودم
- ۰ نظر
- ۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
من از ابری ترین چشمم که می بارد برای من
من و این قدر دلسوزی، خدای من! خدای من!
من از توبه فراریم، ولی از تو به قرآن نه
خدا خاطی نمی خواهد، بکن توبه به جای من
راهم به سمتت کج شد و راه کجم هموار شد
وقتی به تو نامحرمم ابراز عشق انکار شد
در پیچ تاب جاده ها، تا وصل و دیدار شما
دل دل کنان بی دل شدم، دل محو روی یار شد
در وقت دیدار شما، در آن غروب نازنین
گیسوی تو بیرون زد و زلفت به شکل دار شد
من عاشق تیرت شدم، حتی اگر هفت تا شود
اصلاً برایت سر دهم، بانوی من سردار شد
تو ماهری در ترجمه، حال مرا معنا بکن
با منطقت پرواز کن که منطق عطار شد
جان جهانی را بگیر، آن را بده به جام من
تا هی برایت جان دهم، بانوی من عیار شد
برای دلم روضه خواندم
از دو عروس بادو حال متفاوت
یکی اسمش رباب بود
یکی اسمش جعده
رباب که به کنار
اما برای جعده می گفتم چقدر امام را شاد کرد
وقتی پاره های جگرش به تشت می ریخت
شاید می گفتند "ممنون" که مرا به مادرم می رسانی
منتظرم مادرم سرنوشتم را رقم بزند
خسته شدم
بریده ام
واقعاً شرمنده ی مادر ساداتم که این ایام مطالعه م کم شده و نمی توانم بنویسم
و از شما دوستان مجازی هم عذر می خوام
اگر مسیحی ها به این می بالند که پیامبرشان هنگام تولد سخن گفت
دختر پیامبر ما را ندیده اند
هم قبل از تولد صحبت می کرد
هم هنگام تولد
قبل تولد مادرش را دلداری می داد
بعد تولد با گفتن شهادتین به این دنیا پا نهاد
بی ربط نوشت:
البته بی ربط به مطلب بالاست و با ربط به زهرایی هاست چون حرف خداست
آیه 85 سوره ی نساء
هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد
او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت
ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را
نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی
توانا و نگهبان است.
شعرم:
در این مشهد که من رفتم
هوا هم خوب گریان بود
کنار صحن جمهوری
کسی در سیل باران بود
***
کنارش لحظه ای رفتم
درون چشم او دُر بود
نمی دانم چرا؟، شاید
حواسش غرق چادر بود
***
میان حال او رفتم
برایش روضه ای خواندم
صدایم را عوض کردم
برایش حرفه ای خواندم
***
به او زهرا نظر دارد
که اشکی این چنین دارد
به او گفتم که مادر، در...
نزن مادر جنین دارد
***
حسابی حال او خوش بود
حسابی چشم او تر بود
حسابی سینه اش پر بود
گمانم پور مادر بود