سلام و علیک

سلام می دهم

سلامت را نمی شنوم

اگر جواب نمی دهی

یعنی بی دینم

و اگر حواب می دهی

گوشم گوش های قدیم

نسیانِ انسان

انسانم
و نسیانم
کار دستم داد
فراموشم شد که عبدم

فرق

عده ای با خاک کاخ می سازند

عده ای هم مانده اند از کدام خاک به سر بریزند

زلزله

روی گسلم
ای کاش بم می شدم
تا با زلزله ای خرابم کنی
و
امدادگرانت از نو آبادم کنند

وای بر من

قرار بود خودم را خرج حسین کنم ولی کم گذاشتم
حالا باید بخوانم:
ویل للمطففین

کویر

لب های خشک حسین جایی است بی آب

بازی

گنجشک
پر
کبوتر
پر
...
عقل
پر

سر و هد

وقتی سرد است هد بند
وقتی خواست خدایی شدن هست سربند
خدا رو شکر که در واژگان مذهبی غرب رسوخش کمتر بوده

عیادت از اکبر عبدی

وقتی حاج مجید بنی فاطمه عیادت می رود
اکبر عبدی را یاد می کند
به عنوان پامنبری میرزا اسماعیل دولابی

سه راهی

این روزها به سان سیم برق شدم
نمی دانم در کدام راه سه راهی باید رفت

بی بارانی

گناه ما
نیامدن شما
نیامدن باران

و بکم ینزل الغیث

قانون

کدام دادگاه رسیدگی می کند به دعوای من و نفسم
شکوه دارم

موازی

تماشا را به نمایش گذاشتند
تماشا تمام شد

تلخی

المُرُّ تمرّ مَرّ السحاب

تلخی ها می گذرند مثل گذشتن ابرها

---

نمی دونم شاید اشتباه باشه، عربی م خوب نیست. دیدم مُر و مَر مثل هم هستن و یاد حدیث فرصت ها مثل ابر می گذرند افتادم، نوشتم

کر

عده ای که کر بودند

بلا سرشان آمد

وقتی ندای هل من ناصر امام کربلا را نشنیدند

ممانعت

خط خطی هایم آن قدر سیاه بودند

که جلوی چاپش را گرفتند

رسیدن

رسیده ام

به جایی که

باید بیفتم

خدا کند چیده شوم

شرم

وقتی مادر می بیند
من باز شر می کنم
حاصلش شرم می شود