مادرم وضو با آب سرد را دوست داشت
- ۴ نظر
- ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۵
عده ای ضعف جسمانی را به مادرم نسبت دادند
آی ایها الناس!
کدام زن با ضعف پنج مرنبه باردار می شود
لطفاً دلیل از دنیا رفتنش را اگر می توانید بیان کنید
و می دانم که نمی توانید چون خودتان برچیده می شوید
تو آن قدر برجسته و والامقام هستی که عده ای با نام تو حکومتداری کردند
حکومت فاطمیان
و تفکرات این حکومت بر اسماعیلیان هم اثر گذاشت و ادامه دار بود
البته داخل پرانتز باید اشاره کنم این دلیل بر مهر تأیید صد در صدی بر این حکومت ها نمی شود
صد و پنجاه سال نسل به نسل اذان گفتند
شهرتشان شد مؤذن زاده
و من افتخار می کنم که با این شهرت چند سالی در شهر ما ساکن بود(خوش به حال کرج)
چه ارادتی داشت
گاهی در حرم مادر اذان می گفت
بگذریم دیروز سالگرد عروجشان بود
دو روز پیش سالگرد عروج شاعری بود
شاعری پر درد
هم درد جسم داشت
هم درد جان
جسمش آخر کاری کرد تا در جوار شهدا دفن شود
جانش بی جان آل الله بود
لااقل یک بار با شعرش غروب جمعه ای آرام گریه کرده ایم
و حالا چند بیت از ایشان برای حضرت زهراش:
مه خورشید طلعت کیست؟ زهرا
چراغ شعله خلعت کیست ؟ زهرا
نمایان شد ز خط آتش و دود
که جرم فاطمه حب علی بود
پس از زهرا علی بی همزبان شد
اسیر امتی نامهربان شد
شادی روح محمدرضا آغاسی فاتحه ای بخوانیم
شاعری بعد از فتح خرمشهر و در فراق شهید جهان آرا
نوشت
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
و ذهن من این روزها در این خیال است
چه خوب می شد بعد از بیست و پنج سال
زهرا خلافت پسرعمویش را می دید
مادرت از ماست
یعنی سجاد از ماست
یعنی ما ایرانی ها با زهرای مرضیه، مادر مهربانت قوم و خویشیم
جلو جلو نوشت:
روضه را بیشتر از هر چیزی دوست دارم
و حالا روز ولادت روضه ی محض است
پس
اصل نوشت:
السلام علی ساکن کربلا
لطف کنید به فطرس پرشکسته برسانید که سلامم را به کربلا ببرد
و بعد از سلام
اولین روضه را خودت شروع کردی
وقتی برای مادرت خواندی انا العطشان
روضه ات دل سنگ را آب می کند
چه برسد به دل مادر را
و شمر را از این قضیه مستثتی کن
او فقط لحظه ای می لرزد
سلمان را خواندی
و سلمان اجابت کرد
آمد
خرمای بهشتی اش دادی
و فرمودی
وقتی تناول کردی، هسته هاش را برایم بیاور
و سلمان رفت
غافل از این که میوه ی بهشتی اضافات ندارد
دیدن زهرا و از او گفتن بهانه نمی خواهد
شب جمعه خدمت استادم رسیدم
در خلال مناجات فرمود
وقتی دعا می خوانی و با دعا مأنوس می شوی
به فیض می رسی
و فیض زهراست
إقرأ بسم ربک الذی خلق
و پیامبر بخوان به نام خداوندگاری که خلق کرد
چند روزی می شد که پدر طعامی نخورده بودند
در خانه هم طعامی نبود
به خانه ی زهراش رفتند
طلب غذا کرد
و زهراش شرمنده شد که عذایی برای پدر ندارد
و پدر رفتند
و زهراش غمگین
و در خانه به صدا درآمد
و قرص نانی و تکه گوشتی برایش آوردند
و زهراش خود را مقدم به پدر نداست
و حسنینش را راهی کرد تا پدر را صدا بزنند
و از طعام نوش جان کردند
و زهرا گفت این طعام از خدایی است که به هر که بخواد روزی بی حساب می دهد