لحظه شماری تابوت

حالا تابوت هم برای رسیدن همراهش با لبخند لحظه شماری می کند

تلخند

بار سفر رو می بندی
رو به تابوتت می خندی

آه از دلم

قسم به قسم های بی سین
حالم کنار همین غم لم داده
و من
دراز به دراز برای اسم موصول بی خاصیت تأسف می خورم
باز امید دارم
امید به روزی که پدر خاک را زیر خاک زیارت کنم

تو رو خدا

برا تو گریه می کنم حسین
برای تو، برای مادرت
بگو چی اومده سر شما
بگو تو رو خدای مادرت

قبولی

امتحانت را که پس دادی
همان روز اول خلقت را می گویم
باز هم اشتباه شد
قبل خلقت را می گویم
ولی باز پای ولی که آمد امتحان پس دادی
قبول شدی
قبول باشد

بی منبع

وقتی جفای زمانه تو را تازیانه زد
بقیه ماجرا مثل این که در منابع نیامده

مرا بگیر

بیچاره خادمت
وقتی شنید که «مرا بگیر»

سازگاری

نور و آتش به هم نمی سازند

متناقض نما

حال مادر رو به بهبود است
وقت رفتن چقدر نزدیک است

تا تا

تا تا به قد سرو تو افتاد شکستم...

دفن راز

رازها دفن شدند

بزرگترین صحن

اگر فاطمه حرم داشت
صحن امیرالمومنین بزرگترین صحن می شد

خاک های چادر

خوش به حال خاک هایی که چادری شدند

این در

این در مرا می کشد پدر

وفای علی

سلام یا رسول الله

از طرف من و همسرم دختر تو

این است وفاداری علی 

شکوه رفتن

با شکوه ترین نماز میت برای مادری مهربان برگزار شد

شب قدر در شب

حقسقت شب قدر غریبانه در شب تشییع شد

شکر خدا

بوی نان از تنور خانه ی علی می آید
مادرم خوب شد خدا رو شکر