یادش بخیر دختر همسایه
- ۰ نظر
- ۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
یقیناً آب پر کرده ست، یقیناً مشک خالی نیست
و این حرف همه بوده ، دگر جای ملالی نیست
عمویم مرد مردان و عمویم لشکری تنهاست
عمویم آب پر کرده است که این جای سؤالی نیست
اگر آبی نباشد، نه! چه می گویی! زبانم لال
عمو ... که این امری خیالی نیست
لبم تشنه و کامم خشک، دلم دلشوره دارد هی
دو دستم سمت گوشم رفت گمانم که مجالی نیست
عمود خیمه اش افتاد عمود آهنین خورده
و از باقی قد او، نماند چیزی، ثمالی نیست
دوباره کفتر بی پر پر از تلاطم شد
دوباره گنبد زردت شبیه گندم شد
من از ابری ترین چشمم که می بارد برای من
من و این قدر دلسوزی، خدای من! خدای من!
من از توبه فراریم، ولی از تو به قرآن نه
خدا خاطی نمی خواهد، بکن توبه به جای من
گاهی ورم بر روی سر، گاهی کبودی چشم تر
گاهی کبوتر می شوم اما بدون بال و پر
وقتی که اشکم می چکد بر روی گل های دلم
از شئری اشکم پدر می سوزم از پا تا به سر
تیرت خطا شد حرمله با ناز هم جان می دهد
آبش دهید و یا که نه، او باز هم جان می دهد
حرف در گوشی زده تیر تو با طفل رضیع
از این اذن تا آن یکی بی راز هم جان می دهد
راز مگوی تیر تو اینجا نمان اصغر برو
خنده زند به تیر تو طناز هم جان می دهد
اینجا کسی پر می کِشد یک پر دو پر گاهی سه پر
وقتی که پر هم می کُشد پرواز هم جان می دهد
تار گلوی کوچکش با تیر تو تنظیم شد
اما صدایش، هم خودش، هم ساز هم جان می دهد
میم مثل مریمی که اسمش را مدیون مریم ماست
از اسامی مادر مریم است
میم مثل مرضیه ای که فجر بهتر می نویسد
لطفاً به سوره ی فجر رجوع شود
طا مثل طاهره ای که پاکی ش حتی با برحورد دست یک ... بازهم باقی ماند
رجس و ناپاکی از هل بیت دور است
شاهد ام سلمه
ای آفتاب ابری شکل حضورت را نمی فهمم
گل نرگس نسیمی و عبورت را نمی فهمم
الف مثل انسیه ای که جنسش حور بود، قالبش انس
و چقدر علی با این جنس مأنوس بود
ح مثل حانیه ای که هنوز با بار گناهانی که بر دوش می کشم مرا چون فرزندش دوست می دارد